مبانی نظری و عملی توسعه در مفهوم اسلامی بر اساس قرآن و روایات (2)
موضوع: مدیریت اسلامی
2-2-2- علم
این علم از طریق شنیدن، دیدن و مسأله مهم قلب و فواد انتقال می یابد. شنیدن به عنوان ابزار این علم آنقدر مهم است که »یعقلون« و »یسمعون« در یک عرض مطرح می شود. »فتکون لهم قلوب یعقلون بها او اذان یسمعون بها«55 [55] و بر عکس آن هم وجود دارد »ام تحسب انهم ان اکثرهم لا یسمعون او لا یعقلون«56 [56] و کسانی که از خداوند می خواهند تا به دنیا بازگشته و عمل صالح انجام دهند اول بینایی و شنوایی و سپس بازگشت، از خداوند طلب می کنند. »ربنا ابصرنا و سمعنا فارجعنا نعمل صالحا انا موقنون«57 [57].
نکته مهم و قابل توجه مربوط به کارکرد قلب است. نخست اینکه ایمان به قلب وارد می شود: »و لما یدخل الایمان فی قلوبکم«58 [58]. دوم اینکه سکینه نیز به قلب نازل می شود :»انزل السکینه علی قلوب المؤمنین«59 [59]. سوم اینکه جایی که خاضع و خاشع می شود قلب است؛ »اذا ذکر الله و جلت قلوبهم«60 [60] و »ان تخشع قلوبهم لذکرالله«61 [61] چهارم اینکه امتحان و آزمایش مؤمنین نیز از قلب آنان آغاز می شود؛ »اولئک الذین امتحن الله قلوبهم للتقوی«62 [62]. پنجم اینکه با ایمان آوردن قلب هدایت می شود. به عبارت دیگر هم ایمان با قلب است و هم هدایت در قلب است؛ »من یؤمن بالله یهد قلبه«63 [63] و به همین خاطر وقتی که ایمان آوردیم و هدایت شدیم از خدا می خواهیم که قلوب ما را از شر شیطان محافظت کند.»ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا«64 [64] ششم محل اطمینان و آرامش نیز قلب است: »الا بذکر الله تطمئن القلوب«65 [65] و همینطور در آیه »قالوا نرید ان تاکل منها و نطمئن قلوبنا«66 [66]. البته این موارد همگی درباره ویژگیهای مثبت قلب بود که به آن پرداخته شد ولی درون قلب می تواند موارد مخالفی نیر صورت گرفته و باعث ضلالت و گمراهی گردد. این موارد عبارت است از : اینکه قلب دچار قساوت و سختی می شود؛ »ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجاره«67 [67]. جایی که مهر زده شده و باعث دوری از خدا می شود در همین قلب است؛ »ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم«68 [68] لذا قلب امکان بیماری و مرض دارد که این مرض زمینه افزایش و کثرت گناه را فراهم می کند ؛»فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضاً«69 [69]. در صورتی که قلب کارکرد و عملکرد خود که فهمیدن و علم داشتن است فراموش کرده و انجام ندهد، خداوند بر آن مهر زده و باعث گمراهی می شود؛ »کذلک یطبع الله علی قلوب الذین لا یعلمون«70 [70] نکته مهم دیگر این که آنچه که باعث می شود که انسان بینایی خود را از دست داده و معارف الهی را نبیند نابینایی قلب است؛ »فانها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور«71 [71] مقایسه پلیدی آیه 100 یونس و 125 سوره توبه بسیار آموزنده است، زیرا در آن آمده »و اما الذین فی قلوبهم مرض فزادتهم رجساً الی رجسهم«72 [72] که مشخص می کند رجس برای قلوبی است که از آن استفاده نشده و مریض شده است، کما اینکه رجس برای کسانی است که از عقل خود استفاده نکردند، پس استفاده از قلب باعث عقل می شود »ام لهم قلوب یعقلون بها«73 [73] البته این نکته قابل توجه است که آنچه باعث می شود تا خداوند از آنان روی برگرداند خود آنان می باشند. »فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم«74 [74]. به طور خلاصه باید گفت : عقل از رکن علم شکل یافته که این علم از حوزه شنیدن، دیدن و ادراکات قلبی تغذیه می گردد و در بعضی آیات وقتی که اشاره می کند صم بکم باعث بی تعقلی است، پس علت این شنیدنی که باعث شنیدن نیست و انسان »صم« می شود قفل و مهری است که بر قلب آنان زده شده است »بل نطبع علی قلوبهم فهم لا یسمعون«75 [75] و »و طبع الله علی قلوبهم فهم لا یعلمون«76 [76].
درباره قسمت اول عقل که علم می باشد فقط اثبات می شود که باید این علم و شناخت آگاهی به وجود آید تا عقل حرکت خود را آغاز کند ولی خود این علم را می توان در تقسیمات دیگری آورده و به آن پرداخت »یعلمون ظاهراً من الحیاه الدنیا و هم عن الآخره غافلون«77 [77]. این آیه درباره اینکه علم به دنیا و آخرت متوجه است تأکید دارد و درباره علم حیات دنیا، ظاهر و باطنی وجود دارد که وقتی فقط ظاهر دنیا را فراگرفتیم و از باطن دنیا غافل شدیم آنگاه از آخرت هم غافل شده ایم.
علم آخرت به چند نکته توجه دارد، نخست اشاره به »و یعلمون ان الله هم الحق المبین«78 [78] که بحث توحید است. البته مجموعه علوم آخرتی در حوزه غیب است :»ان لو کانوا یعلمون الغیب مالبثوا فی العذاب المهین«79 [79]. مرحله دیگر علم متوجه نبوت است که اشاره تنبیهی دارد. »و ما ارسلناک الا کافه للناس بشیراً و نذیراً و لکن اکثر الناس لا یعلمون«80 [80] و یا این که به صراحت اشاره می کند »و اعلموا ان فیکم رسول الله«81 [81] درباره معاد نیز اشاره دارد که »ثم یجمعکم الی یوم القیامه لا ریب فیه و لکن اکثر الناس لا یعلمون«82 [82]. این مفهوم با عبارت دیگر نیز بیان گردیده است :»و اتقوا الله و اعلموا انکم ملاقوه و بشر المؤمنین«83 [83] و »اتقوا الله و اعلموا انکم الیه تحشرون«84 [84]. لازم به ذکر است بیان قرآن درباره خداوند و در قالب امر اعلموا به موارد ذیل متوجه است؛ »ان الله مع المتقین85 [85] و آیه »ان الله شدید العقاب«86 [86] و آیه »ان الله عزیز حکیم«87 [87] و آیه »بکل شیء علیم«88 [88] و آیه »بما تعملون بصیر«89 [89] و آیه »ان الله غفور رحیم«90 [90] و آیه »ان الله سمیع علیم«91 [91] و آیه »ان الله غنی حمید«92 [92]. ولی خلاصه این مطالب همان بیان نیاز و احتیاج به علم توحید معاد و نبوت است که در این آیات قابل توجه و بررسی می باشد. ولی دسته دیگر از آیات که به مسأله علم توجه دارند، در علم دنیا به مواردی که نفع دارند متوجه می باشند، زیرا علومی که ضرر و زیان دارند وجود دارد؛ »و یتعلمون ما یضرهم و لا ینفعهم«93 [93] که مربوط می شود به علومی که »یفرقون بین المرء و زوجه«94 [94] و باعث جدایی زنان از مردان می گردد که ظاهراً علم سحر است »و لکن الشیاطین کفروا یعلمون الناس السحر«95 [95]. لذا در بحث علوم به علمی که در مرحله اول نفع داشته باشد و در مرحله دوم امری بر آن وجود داشته باشد، توجه می کنیم.
نخست علم به آنچه که مربوط به حدود الله است که می بایست فراگرفته شود؛ »فتلک حدود الله یبینها لقوم یعلمون«96 [96]. دوم علم به کتاب و حکمت مورد توجه است »یعلمه الکتاب و الحکمه«97 [97]. سوم علم به آن چیزهایی که احتیاج و لازم است »و آتاه الله الملک و الحکمه و علمه مما یشاء«98 [98] که آن چیزی که می خواهند شامل همه نیازهای مادی است که در این آیه مربوط به طالوت و جالوت است. چهارم یادگیری صنعت جنگ و دفاع در برابر دشمن »و علمناه صنعه لبوس لکم لتحصنکم من بأسکم …«99 [99] که این آیه نیز به مسایل مربوط به صنعت زره سازی اشاره می کند که حضرت داود این علم را فراگرفت و برای حفاظت سربازان، از دشمن استفاده کرد. پنجم وقتی در داستان حضرت ویوسف دقت می کنیم متوجه می شویم که در آیه »رب قد آتیتنی من الملک و علمتنی من تأویل الاحادیث«100 [100] منظور از احادیث رؤیا و خوابها نیست، بلکه مسائل و مطالبی است که اتفاق می افتد و مسأله مهم آن زمان قحطی و خشکسالی بوده و خداوند به حضرت یوسف علم کنترل و مدیریت این مسأله را می آموزد که به طور مشخصی درباره مسائل دنیا می باشد. ششم در داستان حصرت سلیمان نیز این آیات بسیار مهم می باشد. »قال الذی عنده علم من الکتاب أنا ءاتیتک به قبل ان یرتد الیک طرفک«101 [101]. این علم کتاب که در حوزه علوم قرار گرفته است اهمیت بسیار زیادی دارد، وقتی حضرت سلیمان می خواهد تا تخت ملکه سبا را حاضر کند، ابتدا عفریتی از جن این امر را به عهده می گیرد و اعلام می کند که قبل از اینکه محل را ترک نمایی تخت حاضر می شود و تأکید می کند »انی علیه لقوی امین«102 [102]. ولی کسی که مقداری از علم کتاب نزد اوست حمل تخت از این مسیر بسیار طولانی بین سرزمین سلیمان و ملکه سباء را در چشم بر هم زدنی به انجام می رساند. اهمیت این مسأله در بحث توسعه بسیار زیاد است که توضیح داده خواهد شد. در ادامه درباره اشتباه ملکه سباء درباره آب و آبگینه و این که وی در برخورد با این جهل و نادانی از عبارت »ظلمت نفسی« استفاده می کند، بسیار مهم است.
نکات و نتایج مهمی که از بحث علم می توان دریافت به این شرح است؛ نخست اینکه بحث علم در قرآن منحصر در علوم توحیدی نیست و علوم دیگری نیز در قرآن به رسمیت شناخته شده که در راستای زندگی توحیدی است، ولی به جنبه ها و حوزه های مادی بشر توجه دارد، لذا همان مقدار که یادگیری علم توحید در ایمان مؤثر است، یادیگری علومی که عزت و اقتدار و تفوق و تسلط مسلمانان را اخذ و حفظ کند نیز می تواند ایمان آور باشد و انحصار ایمان آوردن در علوم معنوی نمی تواند کارساز باشد. دومین نتیجه از این بحث این است که راه رسیدن به تسخیر و تسلط بر عالم ماده فقط از طریق معابر مادی نیست، بلکه علومی نیز وجود دارند که می توانند از طریق غیر مادی بر مادیات مؤثر باشند. بنابراین انحصار علوم در علوم تجربی و کارآمدی آن در عرصه های اجتماعی قابل قبول نمی باشد. سومین نتیجه این بحث تأکید فراوان قرآن در بحث علوم است، به طوری که آیاتی که با »اعلموا« در قرآن وجود دارند به حدود سی آیه می رسد که نشانه تأکید قرآن در این حوزه است. البته عبارت یعلمون و تعلمون به عنوان یک ارزش در دهها آیه آمده است. چهارمین نتیجه این که بحث علم به خاطر آسیبهای احتمالی که در آن متصور است با تقوی حمایت شده است،
به طوری که امر علم آموزی با امر به تقوی در بسیاری از آیات مشهود است و به عبارت دیگر مقدمه علم، تزکیه است که در آیات قرآن تقدیم یزکیکم بر یعلمکم به چشم می خورد. نتیجه آخر اینکه دامنه بحث علم بسیار پهناور است و می بایست بیش از پیش به آن پرداخت و حوزه های آن را شناسایی و تشریح نمود.
2-2-3 عزم
درباره علم به عنوان رکن مهم عقل به نتیجه رسیدیم، ولی درباره اینکه عزم از کجا قابل توجه بوده و در کل معنی عزم چه می باشد باید به طور اجمال مطالبی را مطرح کرد. برای اینکه هر فعلی به وقوع بپیوندد چند مسأله اتفاق می افتد. اول، شناخت مسأله؛ دوم، قبولِ پذیرش به آن؛ سوم، نیت برای انجام آن؛ چهارم، تصمیم نهایی و پنجم انجام عمل. این مراحل برای هر فعل مورد تصور است، یعنی اگر تمامی شناختها و علوم حاصل شود ولی تصمیم جدی برای انجام آن عمل گرفته نشود، تعقل صورت نگرفته است. به طور مثال اگر ما از وجود چاه در سر راه اطلاع داشته ولی در آن بیفتیم عاقل نیستیم، اگر تصمیم داشته باشیم هیچ گاه در چاه نیفتیم، ولی به خاطر عدم اطلاع از یک مسیر در چاه آن بیفتیم باز هم عاقل نیستیم. لذا جایگاه عزم، فاصله بین علم و عمل است و در واقع زمان پیش از انجام عمل عزم است. بنابراین عزم اعم از عمل است و فراتر از آن می باشد.
در بعضی آیات که عقل را مطرح می کند متوجه نکاتی می شویم که ما را در بحث عزم یاری میکنند؛ »أتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسکم و أنتم تتلون الکتاب افلا تعقلون«103 [103]. این آیه درباره عده ای که قرآن می خوانند و علم اجمالی درباره نیکی پیدا می کنند، بعد از آن مردم را به انجام نیکی دستور می دهند، ولی خود انجام نمی دهند خطاب بی عقل دارد. لذا نشان می دهد فقط دانستن و امر کردن کافی نیست بلکه باید تصمیم و عزم برای انجام هم داشت. درباره آیه »ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لا یعقلون«104 [104] نیز گفته شد بحث صم مخالف با سمع و از روشهای علم است ولی درباره بکم معنی لال آمده است و در واقع لال بودن جسمی فقط مورد نظر نبوده و ناگویایی دیگری مورد نظر است. در صم ما دریافت نمی کنیم ولی در بکم ما آنچه دریافت کرده ایم اعلام نمی کنیم. لذا جنس صم و بکم از یک ماده نیست. از آنجا که عزم اعم از عمل است و چه بسا کسی که عزم عبادت داشته و مسلمان می شود، حتی یک رکعت هم نماز نمی گذارد ولی خداوند وی را در بهشت داخل می کند، زیرا اگر مهلت داشته و زنده می ماند حتما انجام می داد.
نتایجی که از بحث عزم می توان دریافت عبارت است از : نخست اینکه عزم جدی ترین اقدام قبل از وقوع عمل است که فاصله آن با فعل بسیار اندک است. دوم اینکه عزم تمام کننده بحث عقل است و هر مقدار که علم بوجود آید ولی عزم انجام آن به وجود نیاید باعث ایجاد فضای عقلانیت نخواهد بود. لذا جایگاه عزم از اهمیت بالایی برخوردار است. نکته سوم اینکه برای انجام یک فعل و عمل چند مرحله قابل تصور است که می تواند کمی تغییر نیز داشته باشد. ابتدا نیت است، دوم جمع آوری اطلاعات و فراگیری علم است، سوم خواستن است، چهارم اراده کردن است و پنجم عزم می باشد که اوج حرکت محسوب شده و بعد از آن فعل به وقوع می پیوندد. در این حالت در صورت انجام فعل اجر آن محفوظ خواهد بود. نکته چهارم اینکه بعد از طی این مراحل و رسیدن به مقطع و مرحله عزم، قرآن امر به توکل می کند و لذا جایگاه توکل بعد از نیت، جمع آوری اطلاعات و عام آموزی، تحلیل و دقت در جوانب مشاوره است. در این حالت به نقش عوامل غیر مادی برای صحت عمل تأکید کرده و حضور عوامل مادی را نیر لازم می داند. نکته پنجم این که در قرآن کریم در بحث عزم به بحث صبر و تقوی اشاره می کند و شرط می کند اگر صبر کنید و تقوی پیشه سازید این نشانه عزم است. لذا عزم واقعی و دینی زمانی محقق می شود که صبر و تقوی در آن لحاظ گردیده شود. نکته ششم اینکه هرچند آیات مربوط به عزم در قرآن محدود می باشد ولی جایگاه آن از تعیین کنندگی خاصی برخوردار است. مراحل تصمیم سازی و قدرت انجام درستها و بایدها مسأله حساسی است که نقش انسان و اراده او بسیار اهمیت دارد. بنابر این کسی که نمی تواند پروژه تصمیم گیری را اجرا نماید عاقل نبوده و پیامد آن نمی تواند وارد حوزه ایمان شود. بحث عزم در ارتباط با موضوع توسعه اسلامی بسیار قابل توجه است. آنچه که باعث می شود بسیاری از امور ناقص بماند و انجام آن به زمان های طولانی سپرده شود همین نقصان در عزم مسلمانان است. زیرا علم اجمالی به درست بودن بسیاری از مطالب وجود دارد ولی اینکه به عمل نزدیک نمی شود، ناشی از ضعف در عزم است و امری است که متوجه ابعاد مادی شخصیت انسان بوده و باید پردازش شود و در نهایت با توکل به انجام نهایی برسد.