هشتادویک 81 قسمت خلاصه سریال افسانه جومونگ - شیوه های نوین مطالعه، راه‌های پیشرفت و موانع پیشرفت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عمل ظرف فهم است . [امام زین العابدین علیه السلام]
شیوه های نوین مطالعه، راه‌های پیشرفت و موانع پیشرفت
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» خلاصه قسمت پانزدهم سریال افسانه جومونگ

اینم از خلاصه قسمت پانزدهم افسانه جومونگ امیدوارم مورد پسندتتون واقع شده باشه


جومانگ در حال تمرین تیراندازیه که یون تابال میبیندش و میگه فقط هه موسو بود که به این خوبی تیر اندازی میکرد ، جومانگ میکه اون استاد من بوده، و یون تابال جریان تولد سوسونو و محافظت هه موسو را واسش میگه



جومونگ


جومونگ
نوکر یون تابال میاد و میگه شاهزاده میخواد سوسونو رو ببینه، سوسونو که میبینه جومانگ ناراحت شده میگه چرا خودش نیومد دیدن من!!


جومونگ


کاهن به یاد میاره که شازده ها گفتن ما کمان رو کشیدم و جومانگ گفت من اصلا نتونستم به غار برم


جومونگ




نخست وزیر میاد پیش شاه و میگه این یومی یول هر چی کاهن هست دور خودش جمع کرده شاه هم میگه چون من بهش گفتم دیگه باهات مشورت نمیکنم اینکارو کرده ، نخست وزیر هم میگه نکنه به خاطر اون قضیه هه موسو هست؟؟؟؟


جومونگ


جومونگ



ملکه که از شاهکارهای بچه هاش خوشحاله قربون صدقه شون میره


جومونگ


دو تا از کاهن ها که ارادت خاصی به ملکه دارن میان پیشش و یکیشون میگه این مسابقه چرته ، کسی که باید ولی عهد بشه تسو هست ملکه هم میگه اره ترو خدا هوای این دردونه منو داشته باشین


جومونگ


سوسونو میاد ملاقات شاهزاده و بهش برای موفقیتش تبریک میگه اونم یه جعبه جواهرات بهش میده و میگه این برای تو که زن پولداری هستی چیزی نیست فقط به عنوان یه نشونه از احساس من قبولش کن!!!


جومونگ


جومونگ


سوسونو به جومانگ میگه اخه تو چته ؟ عین خیالت هم نیست که داداش هات برای کشور چیکار کردن ؟ جومانگ میگه اونا اصل مشکل رو از بین نبردن مشکل ها رو به صورت سطحی حل کردن و سوسونو با خودش میگه من فکر میکردم این خنگه!!!


جومونگ


جومونگ


جومونگ


جومانگ و اون 3 تا برادر میرن خونه دوچی تا بویونگ رو ازاد کنن


جومونگ


دوچی هم میگه خودش و داداش هاش10000سکه داری بده وگرنه برو بعدا بیا


جومونگ


جومانگ به بویونگ میگه من ازادت میکنم و اونم گریه میکنه


جومونگ


شاهزاده پو که موفقیت داداشش ،موفقیت اونو کمرنگ کرده ، بد حال میاد پیش دوچی و اونم یه دختر زشت رو مینشونه بغل دستش پو میگه این چیه بگو بویونگ بیاد


جومونگ


بویونگ میاد و شاهزاده بهش دست میزنه که بویونگ میندازدش اون طرف


جومونگ


شاهزاده میخواد بویونگ رو بکشه که دوچی قائله رو فیصله میده


جومونگ


کاهن با پو حرف میزنه و میگه واسه چی کمان رو شکستین؟


جومونگ


پو هم بعد از کلی من و من کردن میگه جان خودم ما نبودیم ما اصلا نتونستیم بکشیمش


دوباره کاهن اون دختره رو حاضر میکنه و میگه به سه تا شاهزاده نگاه کن بگو کار کدومشونه


جومونگ


کار تسو و پو که نیست ، پس لباس عادی میپوشن و میرن بیرون از قصر


جومونگ


جومونگ


دختره تا جومانگ رو میبینه بهش خیره میشه و بیهوش میشه و چند ثانیه بعد بهوش میاد،


جومونگ


کاهن هم از بالا داره نگاهشون میکنه


جومونگ


جومانگ و رییس سابق زندان میرن پیش یوهوا و اونم ترتیب کارکردن رییس زندان رو در قصر داده


جومونگ


جومونگ


جومانگ یون پال مو و رییس زندان رو باهم اشنا میکنه ، و پست محافظ کارگاه فلزات رو به استاد سابقش میده و اونم طبق معمول غر میزنه


جومونگ


جومانگ همه رو جمع میکنه و میگه ما باید روش ساخت اسلحه پیشرفته رو پیدا کنیم


جومونگ


یو پال مو هم میگه راستش یون تابال به من گفته واسش کار کنم تا اونم در عوضش بهم یاد بده تکنولوژی جدید چیه


جومونگ


شاه به وزیرش میگه بالاخره فهمیدی کی اسلحه ها رو فروخت یا نه؟اونم میگه در دست بررسیه!!!


جومونگ


تسو شک میکنه و به محافظش میگه برو تحقیق کن


جومونگ


جومونگ


اونا هم سرنخ رو پیدا میکنن و دوچی شناسایی میشه


جومونگ


شاهزاد میخواد دوچی رو بکشه که اونم لو میده این قضیه در اصل از کجا اب میخوره


جومونگ


مشاور یون تابال هیون رو صدا میزنه و میگه شنیدم میخواستی بدونی من مردم یا زنم؟؟ من هم مردم و هم زن و به خاطر همین مسئله از بچگی کسی محلم نمیذاشت
تا اینکه قبل از یون تابال یه نفر منو بزرگ کرد که شکل تو بود


جومونگ


وقتی من به تونگاه میکنم نگاه یه زن به تو رو دارم!!هیون بیچاره هم پا میشه در میره


جومونگ


تسو دایی اش و برادرش رو احظار میکنه و کلی دری وری میگه به دایی اش


جومونگ


میگه حالا این بچه بود این کارو کرد تو نباید جلوش رومیگرفتی؟؟؟


جومونگ


پو میگه ما واسه تو اینکار و کردیم که بهت پول برسونیم اونم میگه من کی گفتم واسه من اینکارو بکینن؟ اگه شاه بفهمه هممون میمیریم ازشر اونایی که این قضیه رو میدونن خلاص شو


یون پال مو یه شمشیر نشکن میسازه و میخواد به جومانگ نشون بده که ادمهای شاهزاده بهش حمله میکنن


جومونگ


جومونگ


اون در میره و جومانگ رو میبینه و میگه برو یونسان رو نجات بده


جومونگ


جومانگ نقاب یکی از ادمکش ها روبرمیداره و میشناسه که از ادمهای برادرشه و میره قصر


جومونگ


به داداش هاش میکه اگه دهن منو ببندین خیالی نیست ولی جز من باید دهن خیلی های دیگه رو ببیندین


جومونگ


جومونگ


از این به بعد اگه با من در بیفتین خودتون بیشتر ضرر میکنین بعد هم میره ملاقات مادرش


جومونگ


یوهوا میگه از پدر بزرگم شنیدم در کشور گوسان یه کوه نمک هست


جومونگ


جومانگ از هر کی میپرسه کسی از کوه نمک چیزی نشنیده که از اون سه تا میخواد برن یکی که اهل گوسان هست رو پیدا کنن


جومونگ


وقتی یه نفر پیدا میشه جومانگ میره پیش سوسونو و میگه واست یه معامله جور کردم...


جومونگ



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمدحسین ( جمعه 87/11/11 :: ساعت 12:28 صبح )
»» خلاصه قسمت چهاردهم سریال افسانه جومونگ

جلسه ای با حضور خود جومانگ تشکیل میشه و یون تابال میگه اگه قرار باشه تو این جا کار کنی بقیه کارگرها سختشونه که بخوان با یه پرنس کار کنن و بعد از خواستن کمی وقت از جومانگ ، باهم مشورت میکنن...جومانگ


جومونگ


جومونگ




که میاید بیرون ماری و هیون و اویی میریزن سرش و گله و زاری که چرا دوباره از قصر ول کردی اومدی بیرون؟!!!


ماری هم لپ کلام رو میگه و اعتراف میکنه واسه چی هواش رو داشته، به جومانگ میگه ما فکر میکردیم تو یه کسی میشی و دست مارو هم میگیری اگه از قصر بگذری زندگی ما چی میشه پس؟؟!! جومانگ میگه من از پس زندکی خودم هم برنمیام ولی هرطوریه محبتت های شمار رو جبران میکنم


جومونگ


جومونگ


تنها کسی که این وسط بهش میگه من ازت توقعی ندارم اویی هست


جومونگ


تو جلسه ، وقتی یون تابال نظر سو رو میپرسه ، سو میگه بذارین باشه چون ما الان دو تا ببر داریم که اگه بتوینم یکیشون رو رام کنیم اون یکی هم خود به خود تو چنگمونه..به این ترتیب جومانگ در گروه یون تابال پذیرفته میشه و یون بهش میگه از این به بعد مثل یه کارگر باهات برخودر میشه نه پرنس


جومونگ


مامور شاه که مراقب جومانگه واسه شاه گزارش میده که جومانگ پیش یون تابال کار میکنه و شاه هم این خبر رو به یوهوا میده، یوهوا توقع بیجا از شاه داره که شاه میگه من نمیتونم پارتی بازی کنم فقط میتونم واسه جومانگ فرصت سازی کنم


جومونگ


جومونگ


جومونگ

تسو که به هیون تو رفته میره پیش حکمران و اونم اصلا تحویل نمیگیره و حتی اجازه نشستن هم بهشون نمیده و میگه تو کی هستی؟ برو بگو خودش بیاد


جومونگ


نخست وزیر و تسو هم که حسابی بهشون توهین شده در پی راه حلی اند که این مسئله رو فیصله بدن تا این طوری تسو هم پیش شاه عزیز بشه


جومونگ


از اون طرف هم دو چی به شاهزاده پو میگه من واست نمک جور میکنم تا بدی به بابات و خودت رو واسش لوس کنی و ببینه عرضه داری ، اسم ما رو هم نیار که فکر کنه از عرضه خودت بوده


جومونگ


جومونگ


شاهزاده پو و دایی اش از کارگر شدن جومانگ خوشحالن که مادر فولاد زره میگه نخیر این جومانگی که من دیدم ، یه چیزی تو سرشه، مراقبش باشین یه دفعه دیدین ازتون پنالتی گرفت


جومونگ



کاهن میره حضور حضرت همایونی و شاه هم باکراه میپذیردش،کاهن اعتراض میکنه که چرا تو قضیه مسابقه شاهزاده ها با من مشورت نکردی


جومونگ


شاه هم میگه از این به بعد فوضولی تو کارای من و مملکت من موقوف!


جومونگ


واسه چی 20سال هه موسو رو انداختی زندان و به من چیزی نگفتی تا اخرش کشته شد؟؟؟یالا بیرون دیگه هم ریختت رو نبینم مشورت و اینا هم تموم شد


کاهن هم از روی لجبازی تمام کاهن های دیگه رو جمع میکنه و لشکر و لشکر کشی راه میندازه


جومونگ


جومانگ کارهای روزانه اش رو تموم میکنه که نوکر یون تابال بهش میگه این بارها رو هم جابجا کن...همون موقع رییس کارگاه فلزات ، یون پال مو، میاد و با نوکر دعواش میشه


جومونگ


جومانگ ارومش میکنه و میگه فعلا چاره ای نیست و درباره جریان فروش اسلحه ها هم هنوز حرفی نزن تا بهت بگم


جومونگ


دو چی یه نامه مینویسه و میده به بویونگ تا به یون تابال بده


جومونگ



بویونگ میره خونه یون تابال و دم در سو میبیندش و نامه رو ازش میگیره و چپ چپ نگاهش میکنه مشاورش میگه انگار به این حسودیت میشه!!!


جومونگ


جومونگ


یویونگ اویی رو میبینه و طبق معمول اول از همه حال جومانگ رو میپرسه ، اویی هم که تو ذوقش میخوره میبره بهش نشون میده، بویونگ که میبینه جومانگ داره باربری میکنه گریه اش میگیره و اویی میگه دلت براش نسوزه، بویونگ از اویی میخواد که تحت هرشرایطی به جومانگ کمک کنه و خودش میره


جومونگ


اویی بارها رو از جومانگ میگیره و خودش جابجا میکنه


نامه که دوچی واسه یون نوشته بوده این بوده که یا نمک هایی که دزدیدی (همون نمک هایی که سو با جنگ با یون تابال دزدید و دو چی هم در تلافیش سو رودزدید) رو برمیگردونی یا میجنگیم


جومونگ


یون میکه الان وقت خوبی واسه جنگ نیست نمک ها رو بهش پس بدین


PardisFun.Com


جومانگ در حال تمرینه که سو میاد نگاهش میکنه و بهش میگه راست بگو ، تو نمیخوای ولی عهد بشی


جومونگ


جومانگ هم جواب سربالا میده و میگه لیاقتش رو ندارم


جومونگ


جومونگ

تسو میخواد با حکمران هیون تو حرف بزنه که اون اصلا داخل قصر راهشون نمیده و دائه سو میبینه قضیه خیلی جدیه و به یه فکر پلید میرسه

جومونگ


حکمران هیون تو میگه الان که اینطوری کردم تسو یه چیز خوب رو میکنه دلم میخواد ببینم چیکار میکنه


جومونگ


یوهوا که هنوز کاملا خوب نشده و ملکه میاد دیدنش و مثلا اومده ملاقاتی و بهش میگه هنوز خوب نشدی انگار(احتمالا منظورش اینه که هنوز زنده ای انگار؟!!)


جومونگ


بعدهم میگه اخه این بچه ا ست تو تربیت کردی ابرو و حیثیت ما رو برده رفته حمال شده؟!!!


جومونگ


یوهوای بدبخت هم فقط معذرت خواهی میکنه و میگه نگران نباشین اون عرضه شاهزاده بودن نداره ملکه هم میگه نه نگران نیستم بدبخت پسر من رفته هیون تو ، اون مشکل به اون گندگی رو حل کنه و پسرتو پی یللی تللی هست بعد هم با سه کیلو ناز و ادا و پشت چشم نازک کردن میردش


جومونگ


جومانگ به اون سه تا میگه بیان که کارتون دارم و میره رییس زندان رو هم که طبق معمول داره قمار میکنه پیدا میکنه و میگه من نمیتونم این فرصتی که شاه بهم داده حروم کنم باید ولی عهد بشم شما ها هم کمکم کنین


جومونگ


جومونگ


بلافاصله ماری جهت عوض میکنه و میگه ما میمیرم واست


جومونگ


تسو و محافظش برمیگردن پایتخت و به مامور شاه میگن یا میگی جسد هه موسو کجاست یا همین جا چالت میکنیم اونم از ترس جونش میگه....


جومونگ


تو راه برگشت به هیون تو، تسو میره خونه یون تابال و به نوکرش میگه بی سرو صدا منو ببر پیش سوسونو تا اونو میمبینه خشکش میزنه که این نصفه شبی اینجا چیکار میکنه


جومونگ


جومونگ


،خلاصه کلی قربون صدقه همدیگه میرن و تسو میگه تو اولین زنی هستی که دل منو بردی


جومونگ


اونم میکه تو اولین مردی هستی که واسه من اینقدر باشهامتی و این بده اون بگیر واون بده این بگیر که یه دفعه جومانگ سر میرسه و تسو میگه این اینجا چی کار میکنه


جومونگ


سوسونو میگه واسه ما کار میکنه تسو عصبانی میشه و میگه شرمم میشه تو داداشمی


جومانگ میگه من ابروی مملکت رو بهش بر میگردونم ، تسو میگه با حمالی؟؟!!!!!!!


پاشو گمشو بیرون


جومانگ خیلی ناراحت میشه و میاد بیرون و اشک توی چشماش....


جومونگ


تسو بازم میره سراغ حاکم هیون تو میگه بهش بگین واست کادو اوردیم راهمون بده


جومونگ


داخل جعبه سر هه موسو! هست که حتی نخست وزیر هم ازش بی خبره


جومونگ


تسو به حاکم میگه تو اینو بده امپراطور بگو خودت هه موسو رو کشتی عوضش تجارت ما با خودتون رو از سر بگیرن و وقتی من شاه شدم ، اسلحه هم نمیسازیم


حاکم هم میگه من کمکت میکنم شاه بعدی تو باشی


جومونگ


تسو به نخست وزیر میگه نگی من ادم نیستم هرکاری کردم واسه کشورمون و شاه بود


شاهزاده پو که خوشحاله نمک اورده به شاه اعلام میکنه و همون وقت هم تسو از راه میرسه و میگه هم مشکل رو حل کردم و هم 100کیسه نمک اوردم


جومونگ


جومونگ


سوسونو به جومانگ میگه من نمیفهمم عین خیالت هم نیست داداشات از تو جلو افتادن!!!


جومونگ


کاهن ها جمع میشوند


جومونگ


تو جلسه کاهن بزرگ میگه که شاه دیگه با من مشورت نمیکنه و باید جلوش رو بگیریم


یکی از کاهن ها هم میگه من دیدم که کمان مقدس شکسته


جومونگ

جومونگ


و جومانگ تمرین تیراندازی میکنه


جومونگ




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمدحسین ( جمعه 87/11/11 :: ساعت 12:28 صبح )
»» خلاصه قسمت سیزدهم سریال افسانه جومونگ

خوب دوستان امروز براتون خلاصه قسمت سیزدهم را براتون گذاشتم



شاه که به هوای جومانگ قصر را ترک کرده ناغافل همون جا می رسه و جومانگ را در حال رزم می بینه.
جومانگ رزم نمایی می کنه و اونا را تار و مار می کنه و شاه حال می کنه.

جومونگ


جومانگ در حال بازگشت از کافه گرفتاره دزدا می شه

جومونگ

شاه که به هوای جومانگ قصر را ترک کرده ناغافل همون جا می رسه و جومانگ را در حال رزم می بینه

جومونگ

جومانگ رزم نمایی می کنه و اونا را تار و مار می کنه و شاه حال می کنه.

جومونگ

شاه می بینتش و دعوتش می کنه یه پیکی با هم بزنن

جومونگ

بعد از حال و احوال ازش می خواد که به قصر برگرده که جومانگ می گه من هنوز لیاقتش را ندارم و هی تعارف می کنه که شاه می گه باید بیای چون مادرت سخت مریضه بیا و ازش پرستاری کن

جومونگ

مادر در بستر بیماری افتاده که

جومونگ

جومانگ وارد می شه و با استشمام بوی جومانگ به هوش می یاد

جومونگ

ملکه از خبرهایی که شنیده زیاد راضی نیست

جومونگ

شازده کوچیکه به بزرگه می گه ما باید جومانگ را نابود کنیم که اون می گه نه با اون مثل برادرت رفتار کن من منتظر موقعیت مناسبی برای کشتن اون هستم

جومونگ

و می یاد پیش وزیر اعظم و می گه به نظرت جومانگ برای ما خطری حساب می شه؟؟؟ با اون چی کار کنیم؟؟؟و خلاصه با حالی که به روی خودش نمی یاره خیلی نگرانه

جومونگ

جومانگ که حالا دوباره یه شازده به حساب می یاد شخصا برای مامانی دارو تهیه می کنه

جومونگ

و نیت می کنه تا بهبودی کامل مامانی خودش از اون مراقبت کنه و بهش می گه دیگه نمی زارم رنج بکشی

جومونگ


3 برادر هم که می فهمن جومانگ به قصر برگشته خیلی خوشحال می شن و رویای وزیر شدن را در سر می پرورونن

جومونگ

و وقتی سر کار گر به اونا می گه بیایید بارها را ببرین بهش فحش می دن و می گن تو می دونی داری با کی صحبت می کنی!!!!!

جومونگ

بانو سوسونو تو فکره که برای جومانگ چه اتفاقی افتاده که

جومونگ

این دو تا وارد می شن و می گن شاه شخصا جومانگ را به قصر برگردونده

جومونگ


اون پسره سایونگه به سوسونو می گه تو خیلی نامردی که از یه طرف با جومانگ ارتباط داری و از یه طرف با شازده بزرگه

جومونگ

جومانگ بر بالین مادر یاد استاد می افته که بهش گفت تو باید مادر خشگلی داشته باشی از اون مواظبت کن و....

جومونگ

مامانی هم یاد هه موسو در اخرین دیدار می افته که گفت جومانگ پسر من نیست بلکه مال اونی هستش که بزرگش کرده

جومونگ

و کلی با هم درد دل می کنن

جومونگ

گروه سوسونو اینا که مو پال مو را دارن گول می زنن حسابی اونو پزونن و حالا دیگه محلش نمی زارن تا خودش بیاد و پیشنهاد بده و هر بار هم که می یاد می گن ارباب نیستش

جومونگ

و ارباب هم خوشحاله که موپال مو داره گول می خوره

جومونگ

مو پال مو اخرین شمشیری که ساخته چک می کنه ولی هنوز نتونسته فولادیش را بسازه و دوباره می شکنه

جومونگ

مو پال مو جومانگ را گذری می بینه و می گه خوشحالم که برگشتی و امیدوارم که شاه بشی و .....

جومونگ

و جومانگ یکدفعه خشکش می زنه

جومونگ

بعله اون برادران بدتر از دشمنش را می بینه و یاد لحظه مرگ استاد به دست اونا می افته و به نظر من تو دلش می گه یه روز تلافی می کنم و یه سری تعارف های خشک و مصنوعی می کنن

جومونگ

جومانگ برای عرض تشکر می یاد پیش شاه و شاه از اوضاع مادرش می پرسه اونم می گه ممنون که به فکر مادرم هستی و شاه می گه دیدم که خیلی خوب شمشیر می زدی پیش کی تمرین کردی و جومانگ جریان را می گه و شاه می فهمه که استاد اون هه موسو بوده

جومونگ

در خلوت داره با خودش زمزمه می کنه:
هه مو سو قدرت و اقتدار تو حالا به جومانگ منتقل شده

جومونگ

شاه همه اهالی قصر از کوچیک و بزرگ را جمع می کنه و می گه بین 3 تا پسر مسابقه می زاریم و هر کی بتونه بهتر ظاهر بشه اونم ولیعهد می شه که داد ملکه در می یاد که پسر من بزرگتره و طبق رسوم باید اون ولیعهد بشه که شاه می گه اگه قدرتش را داشته باشه حتما شاه می شه نگران نباش

جومونگ

و یکی یکی بهشون دستوراتی را می ده و اونا هم قول می دن تا حد توان به شاه خدمت کنن. ولی جومانگ می گه من لایق نیستم و بزارین قصر را ترک کنم که مورد تعجب حاظرین واقع می شه

جومونگ

داداش لوس ملکه می یاد و یه خودی جلوی این 3 تا نشون می ده و می گه که تو الحق لایق شاهی هستی و جومانگ هم که از همین الان می خواد از قصر بره

جومونگ

وزیر دوباره می یاد پیش کاهنه و می گه فکر می کنی شاه کار درستی می کنه؟؟؟ باید جلوی اونو بگیریم و کاهنه هم می گه من باید اول فکر کنم شاه چرا بدون مشورت با من تصمیم به چنین کار مهمی گرفته(خودش می فهمه که با مرگ هه موسو ارزش خودش را پیش شاه از دست داده)

جومونگ

جومانگ می یاد پیش مامانی تا ازش خداحافظی کنه که مامانی بهش می گه ببین پسرم مطمئنم رفتنت دلیلی داره ولی بدون که تو باید اداره این مملکت را به دست بگیری و تقاص ما را از اونا بگیری و جومانگ با این بینش قصر را ترک می کنه

جومونگ

یکی از اشراف زادگان با قدرت بویو گوما دائی ملکه هستش که در منطقه خودش قدرت زیادی داره اون امروز برای عرض ارادت به قصر بویئو اومده تا به شاه عرض ارادت کنه

جومونگ

قبل از دیدار با شاه با ملکه دیدن می کنه و اون هم بهش می گه که شاه بین شازده ها مسابقه گذاشته که خلاف قوانین و رسوم بویئو هستش

جومونگ

و با شاه دیدن می کنه تا بهش بگه از دستورش صرف نظر کنه ولی خودتون که اخلاق شاه را می دونین که اگه کاری را خواست حتما می کنه

جومونگ

اون طرف دست از پا درازتر می یاد و می گه شاه زیر بار نرفت و دارن فکر می کنن که چی کار کنن

جومونگ

اینا هم ناراحتن که جومانگ بعد از بازگشت به قصر اونا را فراموش کرده و به حال خودشون گذاشته

جومونگ

خبر می رسه که بین شازده ها مسابقه ای برقرار شده و هر کی بهتر باشه شاه اتی اونه. که اهالی خونه سوسونو اینا متوجه می شن که شاه خواسته یه فرجه ای به جومانگ بده

جومونگ

و شعله های عشق در قلب کوچک سوسونو رشد می کنه و یاد اون روز اول می افته که جومانگ را مسخره اش کرد و حرفش را باور نکرد که می گفت من شازده بویئو هستم

جومونگ

و همین طور پیش خودش می گه من الان هر دو ببر وحشی بویو را در کنار خودم دارم اگه این نشد اون یکی و یاد روز اولی می افته که شازده بزرگه را دید

جومونگ

شازده کوچیکه هم که همچنان با دوچی قاچاق اسلحه می کنن و پول خوبی به جیب زدن

جومونگ

از طرفی سربازهای دوچی هنگام قاچاق توسط هانی ها که دشمن بویو هستند و به بویو اخطار داده بودن که شمشیر تولید نکنن گرفتار می شن و بهانه خوبی به دست دولت هان می افته

جومونگ

شاه هان برای شاه بویو نامه می ده و اونا را به خاطر تخلف در تولید شمشیر به تحریم اقتصادی محکوم می کنه و ارسال نمک از هر کشوری به بویو را قطع می کنه

جومونگ

به گوش کاهن می رسه که به خاطر تولید اسلحه هان نمک بویو را قطع کرده

جومونگ

مو پال موی بدبخت که این وسط هیچ نقشی نداره فقط چون رییس اهنگری هستش برای بازجویی پیش شاه برده می شه

جومونگ

موپال مو به شاه می گه منه بدبخت عمرم را به بویو خدمت کردم و همش تو اهنگری بودم چطور می تونم به کشورم خیانت کنم من فقط شمشیرها را به قسمت نظامی تحویل می دادم

جومونگ

کاهنه پیش شاه می یاد و می گه اگه نمک ازاد نشه کشور به هم می ریزه و فلان و بهمان

جومونگ

شازده کوچیکه که خودش را از ترس زرد کرده پیش دوچی می یاد و هر چی از دهنش در می یاد به اونا می گه که چرا مواظب نبودن و حالا ممکنه دودمانشون به باد بره

جومونگ

به دوست دختر جومانگ هم هشدار می ده که اگه چیزی بگه می کشتش

جومونگ

جومانگ با مادرش خداحافظی می کنه و اماده ترک قصر می شه و می گه روزی بر می گردم که بتونم شاه کشور بشم و تقاص تو را بگیرم

جومونگ

و جومانگ دوباره اواره کوچه و بازار می شه

جومونگ

از طرفی شازده بزرگه برای صحبت کردن در مورد نمک به هیون تو گو یا همون مرکز حکومت دولت هان می ره

جومونگ

جومانگ مجددا به خانه سوسونئو اینا می یاد و از باباش می خواد که اون در گروه تجارشون کار کنه!!!

جومونگ






نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمدحسین ( جمعه 87/11/11 :: ساعت 12:28 صبح )
»» خلاصه قسمت دوازدهم سریال افسانه جومونگ


با خواهش هه مو سو از کاهن بزرگ زمینه دیدار هه مو سو
و بانو یو هوا اماده شد و این دو عشق قدیمی بعد از بیست سال همدیگر را ملاقات کردند.

emperorsea.com


یوهوا: حتی اگر خواب باشم و این روح هه مو سو باشد که مرا در آغوش کشیده
باز هم خوشحالم. کاش می دانستی این سالها با غم فراغ تو چه کشیدم.

emperorsea.com

شروع قسمت 12:
هه مو سو و یوهوا با هم به کوهستان چومو می روند و در دل طبیعت از سالهای فراغ می گویند.
بانو
از اخرین دیدار که هه مو سو نابینا بود و نتوانست بانو را ببیند تا به او
بگوید از او باردار شده می گوید. و به او می گوید نام پسرمان را به خاطر
اینکه یادگار کمان داری تو بر او بماند جومانگ گذاشتیم. و از هه مو سو می
خواهد که بقیه عمرشان را با هم بگذرانند.
ولی هه مو سو می گوید پدر جومانگ همانی هست که او را بزرگ کرده و......

emperorsea.com

emperorsea.com


شب هنگام یوهوا در قصر به چیزی که فقط فکر می کند هه مو سو و بازگشت به زندگی با اوست

emperorsea.com

و هه مو سو هم در کلبه در کوهستان به بانوی خود و پسرش که الان در کنار اوست فکر می کند.

emperorsea.com

بانو به دیدن شاه می اید و به او می گوید که هه موسو را دیده و اجازه بده که بقیه عمرم را با او زندگی کنم.

emperorsea.com


شاه او را نوازش می کند و می گوید همیشه فکر می کردم که اگر هه مو سو زنده
بود او را در جایی مستقر کنم و تو به زندگی با او ادامه دهی. حالا که او
زنده است به دیدار او برو

emperorsea.com

جومانگ مهارتش در جومانگ شدن کامل می شود و در آخرین تمرینی که با استاد خود دارد تیر اندازی در جنگ را تمرین می کند.

emperorsea.com


استاد شاگردش را در تیر اندازی رگباری راهنمایی می کند و خود به او تمام
فنون را یاد می دهد. انگار هه مو سو می داند که امروز اخرین روز تمرین است.

emperorsea.com


همه تیر های استاد نابینا به سیبل می خورد و جومانگ مهارتی بر مهارت هایش افزوده می شود.

emperorsea.com


هه مو سو از شاگردش می خواهد که به دیدن مادرش برود و او را تنها نگذارد و
به او می گوید من موفق نشدم از زنی که به من متکی بود دفاع کنم مواظب باش
تو اینطوری نشی

emperorsea.com

جومانگ در اخرین لحظه های دیدار هنوز هم به فکر استاد است و به او وعده ضیافتی رنگین را می دهد

emperorsea.com

ان طرف داستان دو شاهزاده با نقشه وزیر اعظم سپاه را برای کشتن هه مو سو فراهم کرده و تا پشت کوه چومو امده اند

emperorsea.com

شاه که راضی شده یوهوا را به هه موسو بسپارد برای بدرقه انها به کوهستان می اید

emperorsea.com


جومانگ در راه دیدار مادر است که 3 برادر را می بیند و به او می گویند که
سپاهی برای گرفتن تو به کوهستان می امدند جومانگ دوان دوان سعی می کند خود
را به کوهستان برساند

emperorsea.com

و هه مو سو توسط حس خود متوجه می شود که افراد زیادی برای کشتن او امده اند. پس خود را برای جنگ اماده می کند.

emperorsea.com


جومانگ وقتی می رسد که استادش در دایره سربازان محاصره شده است و در بالای
تپه دو شازده را می بیند که افراد را برای کشتن استادش رهبری می کنند.

emperorsea.com

3 برادر برای اینکه جومانگ به میان سربازان نرود و جان خود را از دست ندهد او را بیهوش می کنند.

emperorsea.com


سربازان وقتی با قدرت عجیب هه موسو روبرو می شوند به طرف او تیر اندازی می
کنند. و هه مو سو بنیانگذار ارتش دامول پدر جومانگ و شوهر یوهوا تیر باران
می شود.

emperorsea.com

در اخرین لحظه های مرگ به یاد خاطرات شیرین زندگی اش می افتد

emperorsea.com

emperorsea.com


و شاهزاده خوشحال از مرگ هه موسو

emperorsea.com

شاه و یوهوا وقتی به بالای کوهستان می رسند با صحنه ای عجیب روبرو می شوند

یوهوا وقتی پیکر بی جان و تیر باران هه موسو را می بیند نزدیک است که قالب تهی کند.

emperorsea.com


او را در اغوش می کشد و شاه هم به سراغ رفیقی می اید که 20 سال پیش فکر می
کرد او مرده است و حالا که فهمیده او زنده است باز هم دیر می رسد و او را
نمی بیند....

emperorsea.com

جومانگ به هوش می اید و از حال استاد می پرسد.... استاد می میرد.......

emperorsea.com

و وقتی به کوهستان می رسد فقط شمشیری را می بیند که در دستان استاد دیده بود.

emperorsea.com

و این تنها یادگار استاد است.در این غم اگر جومانگ بمیرد هم کم نیست

emperorsea.com

شاه و بانو جسد هه موسو را بر بالای تخته سنگی بر بالای کوه می برند.

emperorsea.com

و به وصیت خود هه موسو جسد او را در کوه رها می کنند تا غذای پرندگان شود.

emperorsea.com


مراسم
تشییع فرماندهی که روزگاری همه از او حساب می بردند چه ساده برگزار می
شود. بانو یوهوا هنوز در شک از دست دادن هه موسو است انگار 48 ساعت
خوابیده و نیمه اول خوابش شیرین و نیمه دوم تلخ بوده است.

emperorsea.com


کاهنه قصر که جریان مرگ هه موسو را می فهمد به وزیر شک می کند و سر او داد
می زند که چرا بدون اجازه چنین کاری کرده که ممکن است به بویو اسیب برساند

emperorsea.com


جومانگ شک زده است..شک زده مرگ عزیزترینش و به 3 برادر می گوید از پیش من
بروید من نمی توانم برادر بزرگ شما باشم هر کس پیش من امده اسیب دیده
بروید....

emperorsea.com

ملکه و برادرش هم با شنیدن خبر مرگ هه موسو و اینکه یوهوا بیمار است بسیار خرسند هستند

emperorsea.com

ملکه برای زخم زبان زدن به یوهوا بر بالین بیمار او می رود.

emperorsea.com

این درد و رنجی که می گفتم باید بکشی تازه شروع شده است...پس بنشین و تماشا کن!!!!!

emperorsea.com

به شاه خبر می دهند که شاهزاده سپاه را از قصر بیرون برده بود

emperorsea.com

و شاهزاده ها هولناک از اینکه شاه فهمیده

emperorsea.com

شاهزاده کوچک مورد بازخواست قرار می گیرد ولی حرفی برای گفتن ندارد

emperorsea.com


که شاهزاده بزرگ میان جان او می رسد و همه تقصیرات را بر گردن می گیرد و
می گوید من هه موسو را برای نجات بویو کشتم. که شاه حسابی خشمگین می شود
ولی از کشتن او سرباز می زند .

emperorsea.com

گاهی به صداقت گیو وا در دوستی اش با هه موسو شک می کنم... اگر او را دوست داشت چرا قاتل او را نکشت؟؟ شما می دانید؟؟

emperorsea.com

تنها کاری که می کند به شازده می گوید از جلوی چشمان من دور شو...

emperorsea.com

وزیر به شاهزاده بزرگ ادای احترام می کند و می گوید الحق که فقط شما لایق پادشاهی هستید از همین الان روی من حساب کنید.

emperorsea.com

شاه بر بالین بیمار همسری که هیچ گاه به کام او نرسیده می اید و از او می خواهد که خوب شود.

emperorsea.com

به جومانگ بگویید به قصر بازگردد...

emperorsea.com


سوسونو به محل زندگی جومانگ می اید و از حال او می پرسد که می گویند بعد
از ان جریان فقط شراب می خورد و همیشه مست است. او هم پول زیادی برای تهیه
شراب جومانگ به انها می دهد.

emperorsea.com


جومانگ اکنون به یک زن باز خوش گذران ولگرد که همیشه در مستی به سر می برد
تبدیل شده روزها در کافه ها با دختران ... به سر می برد و همیشه مشغول
نوشیدن

emperorsea.com

گروه تجاری سوسونو هنوز دنبال این هستند که موپال مو را راضی کنند تا امور شمشیر سازی را به انها یاد دهد.

emperorsea.com

این بار او را به بهانه اینکه دفعه قبل می خواستیم امتحانت کنیم به خانه خود می کشانند.

emperorsea.com

دوست همقصری جومانگ سراغ شاهزاده را می گیرد.

emperorsea.com

جومانگ هر شب خواب مرگ استاد را می بیند و نیمه شب از خواب می پرد.

emperorsea.com

او روزها در کافه است. دوستش به دیدن او می اید ولی او را غیر قابل انتظار می بیند.

emperorsea.com

هر وقت هم که مست نیست در قمارخانه ها مشغول قمار است.

emperorsea.com

از قصر برایش خبر می اورند که شاه دستور داده به قصر بازگرد که لو می گوید به شاه بگویید من هنوز لایق بازگشت به قصر نیستم

emperorsea.com

همین موضوع را به گوش شاه می رسانند

emperorsea.com

شب هنگام که جومانگ در راه بازگشت به خانه است توسط ماموران دوچی دوره میشود تا او را بکشند

emperorsea.com

در این هنگام شاه ناظر او و شمشیر زنی اوست.....

emperorsea.com

در قسمت بعد:

بر سر جومانگ مست چه خواهد امد؟؟؟

به قصر باز خواهد گشت؟؟؟







نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمدحسین ( جمعه 87/11/11 :: ساعت 12:28 صبح )
»» خلاصه قسمت یازدهم سریال افسانه جومونگ

خوب اینم از خلاصه قسمت یازدهم جومونگ


هه موسو و جومانگ قبل از رسیدن به محل ملاقات مورد هجوم و حمله افراد نخست وزیر قرار می گیرند ولی موفق می شوند خیلی از اونها را بکشند و در برن


جومونگ


هه موسو که با حمله مواجه می شه با خودش فکر می کنه که تمام این 20 سال گیوم وا بوده که اونو زندانی کرده و حالا هم می خواسته اونو بکشه


جومونگ


جومانگ که از برنامه دیشب خیلی حالش گرفته شده داره به حرف های هه موسو فکر می کنه که می گفت با پادشاه تو ارتش دامول بودیم و ....


جومونگ


پا می شه می یاد پیش هه موسو و می گه استاد تو فکر می کنی عالی جناب این کار را کرده؟؟؟ شاید کسانی باعث شدن که نامه شما به دست شاه نرسه و خلاصه کلی با هم حرف می زنن


جومونگ


شروع آموزش های رسمی:
روز بعد هه موسو به جومانگ می گه خب حالا که نتونستم سفارشت را به گیو وا بکنم حداقل بهت هنر های رزمی را یاد می دم تا بتونی از خودت دفاع کنی و آموزش های رسمی جومانگ شروع می شه در روز اول هم تمرین تمرکز و شمشیر زنی آموزش داده می شه


جومونگ


از طرفی شاه به نخست وزیر که فکر می کنه اون باعث شده که هه مو سو را نبینه نامه هه موسو را نشون می ده و بهش می گه این نامه از هه موسو هست که می خواسته منو مخفیانه ببینه ولی اون خودش را به من نشون نداد.
فکر می کنی چی باعث شده که هه موسو خودشو به من نشون نده؟؟؟
اگه نتونی جای اونو پیدا کنی .......


جومونگ


یون تابال هم موپال مو یا همون آهنگر مشهور بویو را دعوت کرده تا یه جورائی بخرتش و ازش فنون مخفی را بپرسه که تا مو پال مو می فهمه اونا برا چی دعوتش کردن حسابی جوش می یاره و از خونه اونا می ره


جومونگ


از طرفی دوچی یا همون رقیب تجاری یون تابال به وزیر دارائی و شاهزاده کوچیکه رشوه می ده تا باهاش همکاری کنن و....شازده هم از اون می خواد که جومانگ را پیدا کنه که تا عکس جومانگ را نشون دوچی می ده می گه این برای من کار می کرده و حالا هم فراری و....


جومونگ


نوکر بانو یوهوا بهش خبر می ده که زندان غار مورد حمله قرار گرفته و الان معلوم نیست که جومانگ در کجا به سر می بره


جومونگ


روز دوم تمرین: حمله تا تمرکز کامل
در ادامه تمرین های جومانگ هه موسو با اون تا حد مرگ می جنگه تا بتونه جومانگ هنگام حمله تمرکز داشته باشه و مدام هم جومانگ شکست می خوره


جومونگ


ولی در آخرین حمله جومانگ پیروز می شه و می تونه تمرکز خودش را به دست بیاره و مورد تشویق هه موسو قرار می گیره


جومونگ


آخرین روز تمرین تمرکز:
بلاخره جومانگ با استعداد ذاتی خوبی که داره موفق می شه در شمشیر زنی استاد بشه و بتونه حتی با چشم بسته هم شمشیر بزنه


جومونگ


روز چهارم تمرین : جومانگ تیر انداز میشود.
پس از یادگیری شمشیر زنی جومانگ از دست هه موسو کمان دست سازی هدیه می گیرد تا با اون تمرین کنه و وقتی موفق شد کمان را تا انتها بکشه هه موسو به اون تیر اندازی حرفه ای یاد بده


جومونگ


شازده کوچیکه به خانه دوچی اومده سوهانگ را می شناسه و به اون می گه که جومانگ از قصر بیرون شده و حالا خیلی در به در شده و خلاصه هواست باشه دیگه از جلوی من که رد می شی احترام بزاری و الا.....


جومونگ


سوهانگ به دیدن جومانگ می یاد و به اون می گه که شازده به خانه دو چی اومده و ازش رشوه گرفته و می خوان خراب کاری کنن و در ضمن اون از دو چی خواسته که جای تو رو پیدا کنن جومانگ هم از اون تشکر می کنه و در آغوشش می کشه که در این حین سوسونو که به دیدن جومانگ اومده این صحنه را می بینه


جومونگ


از طرفی شازده بزرگه حالش خوب شده و از تو جاش بلند می شه که به بیرون بره


جومونگ


توی راه داداشیش را می بینه که داداشی بهش می گه من با دو چی هم دست شدم که حال یون تابال را بگیرم که تا داداش بزرگه اینو می شنوه دوباره سرش داد و بیداد می کنه و بهش می گه تو خیلی به درد نخور و احمقی


جومونگ


سوسونو که عشق جومانگ دیوونه اش کرده داره به اون صحنه ای که دیده فکر می کنه و از تو فکرش بیرون نمی یاد


جومونگ


جومانگ هم دوستاش را می یاره تا پیش سوسونو استخدام کنه که سوسونو می گه اون پیشنهادی که دادم فقط برای خودت بود اونا منو دزدیده بودن و نمی تونم بهشون کار بدم.


جومونگ


که ناگهان شازده بزرگه وارد خونه یون تابال می شه و جومانگ را اونجا می بینه


جومونگ


چرتش پاره می شه و به جومانگ می گه بیا تو باهات حرف دارم


جومونگ


شازده جلوی سوسونو خیلی به جومانگ بد و بیراه می گه و به نوعی اونو می خواد کوچیک کنه و ابروش را ببره


جومونگ


که به سوسونو می گه برو بیرون با هم خصوصی حرف داریم و اونم می یاد بیرون که یون تابال می گه چرا اینقدر زود اومدی که جریان را می گه . یون تابال هم خیلی خوشحاله که شاهزاده ها اینجا هستن و دلبسته دخترش


جومونگ


جومانگ به دست و پای برادرش م افته و می گه من که دیگه شازده نیستم و هیچی هم ندارم چرا هنوز با من دشمنی ؟؟؟ به من رحم کن من می خوام زندگی کنم!!! که اونم می گه تمام این سال ها تو ماردت باعث شدین که شاه به ما و مادرمون بی توجهی کنه حالا باید تاوان پس بدین


جومونگ


سوسونو قبول می کنه که اون 3 تا دوست جومانگ براش کار کنن


جومونگ


جومانگ که خوابش نمی بره و به حرف های داداشش فکر می کنه و هی نفس نفس می زنه که هه موسو بهش می گه چرا نمی تونی بخوابی ؟؟چته؟؟ و خلاصه کلی بهش امید می ده و...


جومونگ


اون 3 تا که از باربری خسته شده اند می یان پیش رییس سربازها و می گن چرا ما را تو گروه محافظا راه نمی دی ما خیلی قدرت داریم که اونم می گه خودتونو نشون بدین که موفق می شن چن تا از محافظا را شرکت بدن و بیان تو تیم محافظا


جومونگ


دوچی هم که مثل سگ داره جگر خام می خوره


جومونگ


رییس گارد می یاد و به شاه می گه ما هنوز نفهمیدیم که کی تو اون زندان غار بوده و الان هه موسو کجا هست که شاه حسابی داغ می کنه


جومونگ


شاه هم به اون ماموریت می ده که با سربازا به دنبال هه موسو بگردن. که وزیر هم اینا را قایمکی می بینه


جومونگ


و می یاد پیش یومی یول و می گه من می خوام هه موسو را بکشم که اون داد می زنه سرش و می گه تو نباید هیچ غلطی بکنی


جومونگ


یومی یول می فرسته دنبال اون دختر کوچیکه قصر پیش گویی که کارش خیلی درسته تا هه مو سو را پیدا کنه که اون موفق می شه جای هه موسو را پیدا کنه


جومونگ


یو می یول مخفیانه به دیدن هه مو سو می یاد و باهاش حرف می زنه که قانعش کنه این 20 سال به خاطر بویو زندانیش کرده و خواست خدایان بوده و شاه نمی دونه و حالا هم باید از بویو بره که هه موسو قبول نمی کنه تا اینکه کاهن بهش می گه اگه نری یوهوا که حالا صیغه شاه هستش خیلی رنج می کشه که هه موسو تازه می فهمه جومانگ پسر بانو یوهوا هستش و....
و قبول می کنه که از بویو بره ولی می گه قبلش تو باید برای من کاری بکنی!!!!!!


جومونگ


مامورای وزیر هم که مخفیانه به دنبال یومی یول رفته بودن به اون خبر می ده که یومی یول به دیدن هه موسو در کوهستان رفته بود.


جومونگ


وزیر می یاد با یک نقشه حساب شده شازده را تحریک می کنه تا با یک سپاه مخفیانه به جنگ هه موسو بره و اونو بکشه


جومونگ


یوهوا هم هنوز در فکر هه موسو هست و هنوز هم حلقه عروسیش را داره و بهش نگاه می کنه


جومونگ


هه موسو شب هنگام از چیز هایی که از یومی یول شنیده حسابی تو لک می ره و حالش گرفته می شه و به حال خودش گریه می کنه که یه صحنه خیلی خیلی رومانتیک و احساسیه


جومونگ


از طرفی یومی یول از کار خودش احساس گناه می کنه


جومونگ


شاه به دیدن اون می یاد و کمی باهاش درد دل می کنه....


جومونگ


شازده به دیدن مامانش می ره و از هه موسو و جریاناتی که با یوهوا داشته می پرسه که مامانش تعجب می کنه و با حالی که براش تعریف می کنه ازش می خواد که این جریانات را کسی نفهمه چون ممکنه به قیمت جونش تموم بشه


جومونگ


نوکر یوهوا هم موفق می شه اون داداش قلابیش را پیدا کنه و از حال جومانگ با خبر بشه


جومونگ


شازده کوچیکه هم داره اساس قاچاق دوچی را فراهم می کنه و به اهنگر ها می گه اگه صداتون در بیاد همتونو می کشم


جومونگ


شازده بزرگه به کوچیکه می گه یه سپاه 200 نفری به طور مخفیانه آماده کن و منتظر دستور من باش


جومونگ


بانوی پیش گو یومی یول به دیدن یوهوا می یاد و بهش می گه باید با من جایی بیرون قصر بیای


جومونگ


وقتی به محل می رسن می گه کسی که تو عشقق را توی دلت زنده نگه داشتی الان به دیدنت می یاد با اون ملاقات کن و سریع بیا پایین کوه من منتظرتم.


جومونگ


و هه موسو و یوهوا همدیگر را پس از 20 سال می بینند.


جومونگ




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمدحسین ( جمعه 87/11/11 :: ساعت 12:28 صبح )
»» خلاصه قسمت سی و یکم سریال افسانه جومونگ

جومانگ و یه عده از همراهاش از شهر خارج شدن که برن دعوا....


حالا ادامه ماجرا

نارو ،برای حاکم هیون تو نامه میاره و درش نقشه حمله جومانگ رو میگه


اونم در جلسه با کله گنده ها مطرح میکنه و قرار میشه اونا هم از راه دره دم مار برن به جومانگ خوش امد بگن!البته از نوع نظامی اش


نارو نامه دائه سو رو به سولان میده و در نامه نوشته که این جنگ هرکاریش که کنی اتفاق میفته تو فقط یادت نره من چه حسی به تو دارم! دختره هم میگه بهش بگو من خبر دارم تو دلت چه خبره

اون وقت میگن قدیما از این چیزا نبوده!

جومانگ نقشه حمله رو عوض میکنه و مسیر عوض میشه و میگه چون داداشم به اوناخبر داده ما از یه راه دیگه میریم


دائه سو هم که خیلی دلش میخواد تو چشم باباش بیاد، سربازها رو مرتب میکنه و ارایش های متفاوت به اونا میده ....


و به شاه اعلام میکنه که بهترین ارایش واسه ا ونا ارایش مثلثی هست.....


یونگ پو که اصولا هیچی نمیفهمه به دائه سو میگه ما نباید بریم جنگ که خوش خوشانه جومانگ بشه اما دائه سو میگه این واسه بویو هست بچه نه جومانگ


یه مدت بود که سرو کله دوچی پیدا نشده بود که بالاخره موش رو اتیش میزنن و میادسراغ پرنس و میگه یه کاری کن من بتونم تو اوضاع جنگ که مملکت رو ابه جنس از اون ور اب بیارم بفروشم یه چیزی هم گیر تو بیاد ....مسلما پرنس کسی نیست که این پیشنهاد رو رد کنه











کاروان یونتابال اماده ست که حرکت کنه....سو از باباش میخواد به خاطر کند بودن حرکت کاروان اونا قبل از عزیمت لشگر اصلی راه بیفتن


همون موقع هم دائه سو سر میرسه و به بهونه سر زدن و چک کردن اوضاع به سو میکه صبر کن حالا، بذار این جنگ تموم بشه ، یک پدری من از تویکی در بیارم .....

سویونگ که میفهمه اوضاع خطریه به سو میگه عاقلانه انتخاب کن ، حالا که تو بویو رو انتخاب کردی یه گوشه چشمی هم به این پسره دائه سوداشته باش بچه، سرنوشت کاروان دست تو هست


جومانگ و بقیه یه جای توپ مخفی میشن که حمله کنن، بالاخره نیروهای کمکی هان میرسن و جنگ شروع میشه و جومانگ پیروز میشه و غنیمت دار میشن



یوهواا ز نگهبان کارگاه میخواد که اونایی که تو شهر راه افتادن و جادوگری میکنن و میگن شاه شکست میخورن رو دستگیر کنه


همشون دستگیر میشن و اعتراف میکنن که ملکه و کاهن گولشون زدن

یوهوا اونا رو احظار میکنه و میگه یه بار دیگه از این کارها بکنین پیش شاه چغلی میکنم این کار الان که در جنگیم خیانت حساب میشه




سو که با کاروانش راه افتاده توی راه درگیر میشه ، خودش مثل یه شیر میجنگه و سویونگ هم زخمی میشه اما سو فراریش میده


تمام محافظها کشته میشن و اخر سر فقط .....





همون طور که میبنین کار این رییس پررو ،رییس بیریو هست، شگل راسپوتینه!


سویونگ خودش رو به یونتابال میرسونه و میگه که چی شده، خودش هم حالش خوب میشه


یونتابال میره پیش شاه و جریان رو میگه ، هر کسی یه متلکی بارش میکنه و همه میخوان حالا که فرصت مناسبه شاه جنگ رو لغو کنه


اما شاه پوستش از این حرفها کلفت تره و میگه من منتظر جومانگ میمونم

دائه سو غیرتی میشه که سو زندانیه و میگه من خودم تنهایی مثل یه مرد نجاتش میدم....


غنیمت ها به بویو تحویل داده میشه و سربازها از اسیر شدن سو با خبر میشن


محدوده جومانگ محاصره میشه و جومانگ به دردسر م یفته


دائه سو نارو رو با یه عده سرباز میفرسته که سورونجات بدن


اما ملکه وسط راه گیرش میاره و میگه تو فقط برو و لی نرو که نجات بدی من خودم درستش میکنم

خبر پیروزی اولیه جومانگ به شاه میرسه


جومانگ دوباره مجبور به مبارزه میشه و این بار اکثر افرادش کشته میشن

حسابی کم م یاره که اویی و ماری و هیون به دادش میرسن و در ضمن خبر اسیری سو رو هم بهش میدن


از اون طرف یون تابال که نمیتونه بیکار بشینه میره گیه رو تا یه فکری بکنه

یومیول میگه تو یه بار جون منو نجات دادی منم میرم با رییس بیریو حرف میزنم

جومانگ که توی حلقه محاصره گیر کرده و نه راه پس داره نه پیش، دو روزه که خودش وسربازهاش گرسنه موندن ....


دوباره دستور حمله میده

و شبانه به اردوکاه بیریو حمله میکنن

سربازهای اون که رمق جنگ ندارن یکی یکی میفتن میمیرن

جومانگ عصبی میشه و دستپاچه که باید چیکار کنه


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمدحسین ( جمعه 87/11/11 :: ساعت 12:28 صبح )
»» خلاصه قسمت سی و ششم سریال افسانه جومونگ

خبر به هوش اومدن شاه باعث شده ملکه و دائه سودست و پاشون جمع کنن ؛ ملکه از دائه سو میخواد به این راحتی ها تسلیم نشه و حالا که شروع کرده تا اخرش بره...یوهوا هم که شاه روتنها گیر اورده تا میتونه چغلی ملکه و دائه سو رو میکنه که اینا ادم کشتن، اینا مملکت رو به هم ریختن ، دائه سو نشست سر جات و...


همین موقع ملکه و دو تا بزبز قندی میان دیدن شاه ، و یه مشت ادا و اصول در میارن که یعنی ما دلمون شور تو رو می زده!


شاه میگه این جومانگ من کو؟ بهش میگن مفقودالاثره!


این وسط تنها کسی که خوشحاله که شاه به هوش اومده یونگ پو هست که میدونه ا لان دیکه کشور دست دائه سو نیست


اویی به سو خبر میده که شاه به هوش اومده ، جلسه تشکیل میشه و اوتایی میگه کاش ما بریم گیه رو..

سو میگه رفتن و نرفتن ما فایده نداره همین جا میمونیم


یومیول جریان زنده بودن جومانگ رو و اسه موپالمو میگه و موپالمو میگه هر طوری باشه من اونو پیدا میکنم و نجاتش میدم


و اینم جومانگی که توی یه غار اسیره و یه خانمه میاد دیدنش و میگیرن میندازنش بیرون

جومانگ یادش میاد که...


وقتی رو به موت بود و توی دریاچه افتاد بود رییس یه قبیله اونو پیدا کرد و نجاتش داد...دکتر گفت این میمیره الکی کولش نکن با خودت این ور اون وربکشش...اما رییس گفت که از لباسهاش معلومه ادم مهمیه شاید بعدا به دردمون بخوره


خلاصه ، جومانگ رو میبره خونه و به دخترش میگه واست شوهر اوردم!

دختره هم شبانه روز از جومانگ مراقبت میکنه

جانشین رییس به اسم یونگ در نبود رییسش به هان اسب فروخته که رییسش به خاطر همین مسئله اخراجش میکنه ، پسر قبل از اخراجش به دختر رییسش که ا سمش یه سویا هست میگه بیا با من بریم!و دختره رو بغل میکنه که اونم یه تو گوشی ناب بهش میزنه


یه سویا که مراقب جومانگه خوابش میبره و جو مانگ بعد از چندروز بیدار میشه


و میفهمه که خونه رییس یه قبیله است و میگه که من شاهزاده بویو هستم.

جومانگ از یه سویا میپرسه تو جنگ بین بویو و هان کی برنده شده؟ یه سویا میگه من فقط شنیدم که جنگ تموم شده ولی نمیدونم کی برده


همون موقع نوکرشون به یه سویا میگه یانگ شورش کرده و بابات رو دوره کرده تو باید فرار کنی

یانگ با نیروهاش همه افراد رییسش رو میکشه و جومانگ هم درگیر جنگ میشه


....

خلاصه دو تا شیلنگ تخته این ور و دو تا هم اون ور ، یانگ شمشیر میزاره روی گلوی دختره و چومانگ ناچارا بیحرکت می ایسته

بعد هم که زندانی میشن و ....


کاهن قصر توی مکاشفات دقیقش! میفهمه که جومانگ زنده است اما به کاهن ها میگه تا مطمئن نشدیم به کسی چیزی نگین که ابرو ریزی میشه


ملکه داره خود کشی میکنه که یونگپو میگه مامان تو ناراحتی بابا خوب شده؟ ملکه میگه بدبخت این خوب بشه دوباره میزنه تو سر من و تو!


دائه سو که میترسه باباش بفهمه چه غلطهایی کرده از نخست وزیر کمک میخواد و اونم میگه از ساجولدو کمک بخواه


یوهوا ی موذی هم هر چی بود و نبود رو میذاره کف دست شاه واز سیر تا پیاز رو میگه..

شاه میگه الان پدر این دائه سو رو در میارم


شاه ژنرال رو صدا میزنه و میگه من به تو اطمینان دارم که تا اخرش با منی ، نیرو جمع کنین و یه شب به قصر حمله کنین


جلسه سران ساچولدو تشکیل میشه و تصمیم میگیرن چون به خاطر جنگ بویو عزیزانشون رو از دست دادن به بویو حمله کنن! اصلا فکر نکنین ملکه این شرها رو به پا کرده


اویی و ماری و هیوپ از یه طرف درصدد هستن که نیروهارو جمع کنن تا طبق گفته شاه به قصر حمله کنن ، و نیروها ی ساچولدو هم یه طرف


توی این شرایط بحرانی که دائه سو از ترس داره میمیره و میدونه شاه میخواد بکشدش، به زنش میگه من اگه امپراطور نشم تو چیکار میکنی؟

زنش میگه من اونی که بخواد جلوی پادشاه شدن تو رو بگیره تکه تکه میکنم، چه وحشی!


القصه ، روز حادثه درگیری بین نیروهای طرفدارشاه و نیروهای گارد سلطنتی که رییسشون نارو هست رخ میده و بزن بزن میشه


ساچولدو به قصر حمله میکنه و وارد قصر میشه و نیروهای شاه رو میکشن


ملکه وقتی این خبر رو مییشنوه کیف میکنه


ژنرال زمانی به قصر میرسه که دیگه دیره و نیروهای ساچولدو دروازه رو بستن و اونا رو راه نمیدن...

کله گنده ها میرن پیش شاه و نخست وزیر بعد از این همه خیانت تا زه میگه من نمیام ، روم نمیشه توروی شاه نگاه کنم!


دائه سو یه احترام خشک و خالی به باباش میذاره و میگه ددی، حالا دیگه میخوای منو بکشی؟ پسرتو؟ واسه چی؟


باباش میگه بچه تو اول وقتی من بیهوش بودم سوار تاج و تخت شدی حالا از من میپرسی؟


ریییس ساچولدو با غلدری به شاه میگه باید بذاری دائه سو یه مدت به جای تو فرمانروایی کنه وگرنه همین جا پدرتو درمیاریم، شاه چاره ای نداره جز اینکه قبول کنه؛ یوهوا رو جیغ زنون میبرن بیرون..


یه جای دیگه دنیا هم ، یانگ که یه سویا و جومانگ رو زندانی کرده ، به جومانگ میگه خوب که فهمیدم شاهزاده ای وگرنه میخواستم بکشمت ، بعد هم به افرادش میکه اینو از خاک هیون تو بندازینش بیرون...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمدحسین ( جمعه 87/11/11 :: ساعت 12:28 صبح )
»» خلاصه قسمت سی و پنجم سریال افسانه جومونگ

یوهوا زندانی میشه و نارو واسش خط ونشون میکشه که اگه بیای بیرون از اتاقت بل میکنم ال میکنم ، یوهوا که حسابی تحقیر شده صداش هم درنمیاد،


ملکه به دائه سو میگه مامی چرا اینکار و کردی ؟ ممکنه سر وصدای بقیه در بیاد ، دائه سو میگه دارم تلافی زجرهایی که تو کشیدی رو میکنم ، هر کی حرف بزنه گردنشو میکشم!.


ماری و اویی و هیوپ در فکر راهی هستن که یوهوا رو نجات بدن


یون تابال باورش نمیشه که یوهوا زندانی شده و یومیول اینو به معنی قوی شدن دائه سو میدونه و میگه از این به بعد از جانب دائه سو خان به شما هم برکات میرسه حالاهستیم و میبنیم


کاهن قصر که کاری جز فضولی توی کارهای خدایانشون نداره وسط تمرکز کردن ادا و اصول در میاره که یه نیروی ازمن قوی تر هست که من حسش میکنم بقیه کاهن ها هم واسه این که کم نیارن و نگن اینا نفهمیدن میگن اره ما هم حس کردیم، کاهن میگه پس حتما یومیول تو بویو هست


پامیشه میره چغولی کردن به ملکه که یالا یه کاری بکن یومیول همین دور و بره


ملکه هم که میبینه دائه سو سرش شلوغه به یونگ پو میگه هر جایی یومیول رو دیدی کلکشو بکن


یونگ پو که خودش نمیخواد درگیر بشه ماموریت رو به دوچی فلک زده میده

یومیول تصمیم میگره دوباره بره فصر واسه معالجه شاه


سو بهش میگه ما تحت نظریم ...

دوچی و افرادش میبیینن که یومیول از خونه یونتابال اومده بیرون ، مثل مور و ملخ میرییزن بیرون که یه دفعه میبینن داخل کجاوه ، سویونگ مثل گل هم هم نشسته


یومیول و سو از یه جای دیگه در میرن

یومیول بازم نمیتونه کاری بکنه


موقع برگشت به خونه یونگ پو گیرش میاره ومیخواد بکشدش که دائه سو سر میرسه و میگه شما مرخصی برو بذار دو تا بزرگتر حرف بزنن....


یومیول میگه من دیگه کاری از دستم برنمیاد ، دائه سو هم که اینو میشنوه میگه این دفعه میذارم بری چون یه بار وقتی هائه موسو منو زخمی کرد نجاتم دادی این عوض اون


ملگه وقتی میشنوه دائه سو اینگارو کرده میگه الهی قربونش برم اینطوری همه میگن این دائه سو چقدر فکر باباشه ...


اویی و ماری و هیوپ تصمیم دارن موپالمو رو ازاد کنن ، موپالمو تظاهر به کار کردن میکنه تا سربازها شک نکنن


دائه سو ، سو و باباش رو خبر میکنه برن قصر....دائه سو سفره دلشو باز میکنه که من این دختره رو نمیخوام و واسه سیاست باید بگیرمش یالا دخترتو بده من و به سو هم میگه اگه قبول نکنی ، تمام امتیازاتتون رو میگیرم و اهنگرهایی که فرستادم رو برمیگردونم و نمیذارم تجارت کنین ، منظورش اینه که صاف برین بمیرین


سو از همونجا رد میکنه،همه به سو میگن توی تصمیم گیریش دقت کنه و ابرو و جانب کشورشون گیه رو رو هم در نظر بگیره، حتی عمه اش بهش میگه لجبازی نکن و زن دائه سو شو..


اویی و بر وبچ موپالمو رو فراری میدن و سو اونو میفرسته به گیرو، اون سه تا میگن ما چون باید از بانو یوهوا مراقبت کنیم نمیتونیم با شما بیایم


توی قصر به خاطر فرار موپالمو به این سه تا شک میکنن و نارو میخواد بازم گردنشونو بکشه که فرمانده شون میگه اینا سر پست بودن!


دائه سو میره دنبال عروس...


بابای عروس یه عالمه ناز میکنه و شرط و شروط میذاره که تجارت رو فلان کن و نمیدونم پناهنده ها رو بفرست بیان و از ین حرف ها... وگرنه دختر بی دختر و جنگ هم راه میندازم


دائه سو ناچار هست که قبول کنه

در این حالت هست که سو در یه تصمیم عجیب از اوتا میخواد که باهاش ازدواج کنه و میگه من جومانگ رو فراموش میکنم


توی جلسه همه از این خبر کپ میکنن، سو میگه من چون بهش اطمینان دارم و الانم دائه سو نیستش میخوام زن اوتایی بشم


خبر عروسی به یومیول هم میرسه و سوریانگ میگه کاهن من تو صورت شوهرش مرگ رو دیدم


سولان به بویو میاد و یه استقبال گرمی هم از ش میکنن وعروسشون هم به خاطر مریضی شاه روحانی برگزار میشه


نخست وزیر بعد از کلی چاخان کردن دائه سو بهش میگه باید زودتر یوهوا رو ازاد کنی


مادرشوهر کلی از عروسش تعریف میکنه و سولان هم که مارمولکه زشتیه هر چی بهش میگن میگه چشم


یوهوا ازاد میشه و میدوه میره پیش شاه بیهوش چغلی اینا رو بکنه


خبر ازدواج سو به گوش پرنس دائه سو میرسه و لشکر میگشه خونه یونتابال ...

میببینه به به یه زوج عاشق معصوم کبوتر، از در اومدن بیرون


خلاصه یه عالمه دری وری به سو میگه تهدید میکنه، بهش میگه با حقه بازی شوهر کردی؟

سومیگه چطور تو زن گرفتی من شوهر نکنم؟!

دائه سو میگه پدری ازت در ارم کیف کنی

شاه به هوش میاد اونم درست در شرایطی که ملکه و داداشش ذوق عروسی دائه سو رو دارن و ملکه با شنیدن این خبر دق مرگ میشه


همون موقع در گیه رو هم ، بیوری به یومیول میگه پرنده سه پارو که ناپدید شده بوده دوباره دیده



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمدحسین ( جمعه 87/11/11 :: ساعت 12:28 صبح )
»» خلاصه قسمت سی و چهارم سریال افسانه جومونگ

شاه مفلوک مدهوش، توی بستر و یه مشت اجنه و اکنه بالای سرش و مراسم خل و چل بازی که مثلا شاه رو به هوش بیارن...کاهن میره بیرون و به ملکه میگه هر کاری تونستم کردم ولی نشد ، یونگ پو میگه از بس بی عرضه ای اگه یومیول بودد تا حالا یا بابامو کشته بود یا نجاتش داده بود...دکتر شاه هم میگه شاه یا مردنیه یا خوب شدنی...


یوهوا هم که اعتصاب غذا کرده یه دفعه میزنه به سرش بره از شاه مراقبت کنه که مبادا ملکه مارمولک یه کاری دست شاه بده و بفرستدش اون دنیا.


و ملکه هم که از خدا چی میخواسته جز این فرصت مناسب؟ به داداش میگه زودتر مقدمات کارو فراهم کن که مملکت بیفته دست دائه سو


توی جلسه دایی میبره و وزیر اعظم میدوزه و دائه سو هم از خدا خواسته قبول میکنه این وسط سر کدوم کچل بی کلاهه؟ یونگ پوی بدبخت!


دائه سو جلوی سربازها مانور میده و تز میده و نارو رو به عنوان فرمانده گارد محافظتی شاه یعنی همون مقام و جومانگ انتخاب میکنه ،سه تا دوست جومانگ ناراحت میشن و میرن بلانسبت خوری


یونگ پو هم به فکر اینه که چه طوری میشه یه جوری از شر این داداشه خلاص شد که نارو هم در حضور دائه سو میگه من مال این پست نبودم که ، این چیه دادی من؟ دائه سو میگه بابا من و تو باهم پدرسوخته بازی ها کردیم اینگه قابل تو رو نداره، بعد از اون یونگ پو تصمیم میگیره به ظاهر خودشوو موافق با برادرش نشون بده تا زیر زیرک کارکنه ، واسه همین به داداشش تبریک میگه و دانه سو میگه من و تو ننه بابامون یکین ، کاریت نباشه




هیوپ و اویی میگن ما دیگه تو قصر کار نمیکنیم حالا که جومانگ نیست از دائه سو حفاظت کنیم؟ ماری میگه شما ها نمیفهمین ماباید مراقب مادرش باشیم، همون وقت دوچی میاد مسخره بازی و اذیت کردن اونا که بی جومانگ چه میکشین و چقدر بدبختین و ...


اویی و هیوپ عصبانی میشن و یه شکم سیر میزننش


و اون ور قصه هم دختر شاه پریونه که ماتم زده و بهت زده منتظر جومانگ نشسته که کی از در پشتی میاد تو ...


ملکه دم بریده از دائه سو میخواد هر چه زودتر قدرتش رو نشون بده و وزیرهای وافادار پدرش و اونایی که با ساچولدو مخافت کردن بکشه


دائه سو هم چند تا از اونا رو میکشه ، بقیه وزیرها میرن پیش نخست وزیر شکایت که اونم میگه صداتو ن درنیاد و فقط نگاه کنین


دائه سو بعد از این ادم کشتن ها به نخست وزیر میگه من از این ادم کشی ناراحتم از این به بعد تو بهم بگو چیکار کنم


وزیر هم میگه تو هوای کاهن ها رو داشته باش ، اونم میره پیش کاهن ها و یه مشت وعده و وعید میده تا بیشتر واسش دعا کنن و جادو و جمبل واجی مجی


بویوری به یومیول میگه توی تمرکز کردنش ، پرنده سه پا رو نمیبینه و یومیول هم از این حرف ناراحت میشه و تصمیم میگیره بره قصر تا لااقل شاه رو نجات بده


وقتی ملکه میفهمه که یوهوا شاه رو ول نمیکنه ،میگه اوا خا ک به سرم مردم چی میگن؟زن صیغه ای اونجا باشه و ملکه اینجا


خلاصه قشون کشی میکنه اتاق شاه و به یوهوا میگه تو برو من هستم، بعدش یکی این بگو یکی اون بگو که ملکه اخرش کوتاه میاد و با داد و بیداد میره بیرون



سفیران هیون تو به دائه سو نامه حاکم رو میدن و حاکم اتمام حجت کرده که یا جنگ با من و متحدام یا ازدواج با دخمرم


دائه سو هم جلوی کاردارا میگه من چاره ای ندارم جز اینگه با دخترش ازدواج کنم و همه به به و چه چه میکنن که این دائه سو طفلی جقدر فداکاره


دائه سو باخبر میشه که موپالمو شمشیری از شمشیر هان قوی تر ساخته ، موپغلمو انگار میکنه ، دائه سو دستور میده انقدر بزننش تا اعتراف کنه


ماری و هیوپ و اویی حاضر نمیشن اونو مجازات کنن که نارو میخواد بکشدشون ولی فرمانده شون نمیذاره


موپالمو حرف نمیزنه


یومیول میاد به بویو، سوسونو دنباله راهیه تا اونو به قصر ببره وا سه همین با یوهوا صحبت میکنه ، توی راه برگشت دائه سو رو میبینه ، اونم میگه این جومانگ مرده از کله ات بکنش بیرون


سو میگه اگه مرده باشه هم من زن تو نمیشم

خلاصه به یک کلکی یومیول رو میبر ن قصر تا شاه ر و نجات بده


دائه سو به موپالمو 5روز وقت میده تا اون شمشیر یکه میگه نساختم رو بسازه

و بعد هم میره دیدن شاه

یوهوا برای اینکه دائه سو یومیول رو نبینه بهش میگه تو که از اون روز تا الان نیومدی حالا هم برو چون دکتر داره شاه ر و در مان میکنه دائه سو میره


شاه برای چند لحظه به هوش میاد و دوباره بیهوش میشه


یومیول میره و یوهوا بازهم از شاه مراقبت میکنه


دائه سو برمیگرده و دستور میده که اونو بندازن بیرون

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمدحسین ( جمعه 87/11/11 :: ساعت 12:28 صبح )
»» خلاصه قسمت سی و سوم سریال افسانه جومونگ

وقتی بادبادگ ها مثل بختک رو سر سرباز های هان خراب شدن ، ارتش هان به هم ریخت و بویو هم تا دید وضعیت خوبه حمله رو شروع کرد..


پسر بچه ای که واسه انتقام گرفتن مرگ پدرومادر ش به جنگ اومده بود و توی جنگ قبل جومانگ نجاتش داد زخمی میشه و میمیره


ولی قبل از مرگش جومانگ رو به شری گرفتار میکنه که شعله اش دامن همه رو میگیره


بچه میگه ما رفتیم تو انتقام بابا ننمون رو از اینا بگیر

جنگ شدید تر میشه و سوهم میدونه اگه جنگ به صبح بکشه اوضاع واسه بویو هم بد میشه

واسه همین به سویونگ سفارش میکنه که اگه چیزی خواستن زود بهشون برسون...

جومانگ یکی از فرمانده های هان رو میکشه ، اما شاه هم زخمی میشه و اونو کشون کشون به خیمه اش میبرن

فرماندارهیون تو که میبینه خیلی اوضاع خرابه تصمیم به عقب نشینی میگیره و فرار میکنن ، اونم با یه عده سرباز کم


جومانگ به دائه سو تبریک میگه که خیلی زحمت کشیده (من که اصلا تو صحنه جنک ندیدمش)و میگه من باید ببینم نیروی دشمن چند نفره چون بازم میخوام بهشتون حمله کنم


وقتی جومانگ جسد اون پسره رو میبینه و اصرار افرادش برای کشتن فرمانده یم دون و گرفتن انتقام پسره میبینه ، بایه عده نیرو راه میفته طرف دشمن




نار و که اینا رو مبینه سریعا گزارش به دائه سو میده و دائه سو هم که نامرده و به نارو میگه بپر به فرماندار هیون تو خبر بده ا ون خودش میفهمه چیکار کنه

خبر پیروزی بویو به سومیرسه و خیلی خوشحال میشه اگر چه این خوشحالی یه عالمه غصه پشتشه


شاه که به شدت زخمی شده و هننوز از نتیجه جنگ خبر نداره میخواد لباس بپوشه بره بین سربازها تا روحیه اونا کم نشه که دائه سو سر میرسه و خبر پیروزی رو میده و شاه هم میفته


نارو خبر حمله جومانگ به دسته یوم دون رو به فرمانده هیون تو میده...


شاه میفته تو رختخواب و دکتر ش میگه باید هر چه زودتر برگرده به قصر


کاهن های بیکار قصر هم میرن پیش یومیول و یوری شاگرد کوچیکه به یومیول میگه که پرند ه سه پا ناپدید شده که این علامت بدیه....یومیول به شدت نگران میشه و یه نفر رو میفرسته دنبال جومانگ


از اون ور تو قصر هم سو ریانگ در حال تله پاتی ! با ارواح هست که شاد و شنگو ل به ملکه میگه جان خودم یه اتفاقای خیلی خوبی واسه دائه سو میفته


ملکه هم واسه یوهوا قر و غمزه میاد


تنها یه نفر از لشکر کوچیک جومانگ برمیگرده و میگه تا وقتی بهوش بودم دیدم جومانگ زخمی شد و بعدش بیهوش شدم و دیگه ندیدمش و همه افراد هم مردن....


دائه سو به ظاهر احساس ناراحتی میکنه و میفرسته پی جومانگ پیداش کنن


اویی خبر گم شدن جومانگ رو به بقیه میده و همه کپ میکنن


از همه بدتر سوسونو هست که یه کولی بازی در میاره تاریخی


یه مدت هم مثل مات و مبهوت ها میشه اما یه دفعه سوار بر اسب میره دنبال جومانگ ، سویونگ و اوتایی هم باهاش میرن


نخست وزیر میگه زودتر یه نفر رو به عنوان رییس گارد انتخاب کنین اما دائه سو میگه باید صبر کرد


سربازی هانی که جومانگ رو زده به فرماندار گزارش میده که دیده که جومانگ بعد از زخمی شدن داخل پرتگاه افتاده و مرحوم شده..


از اون طرف هم ، گروه تجسس ویژه ، توی رودخونه یه جسد پیدا میکنن، تا این جسد رو از اب بیارن بیرون سوسونو خودشو تکه تکه میکنه و جیغ و ناله و گریه و اه و اشک....


وقتی میبینه جسد جومانگ نیست همونجا چمباتمه میزنه و بعد هم بیهوش میشه


جلسه اضطراری در ارتش بویو تشکیل میشه که با مسئله جومانگ چیکار کنن و همون موقع نارو خبر میده ارتش هان داره نیرو جمع میکنه دوباره به ما حمله کنه


سو بیهوش توی رختخواب میفته


نخست وزیر که قند اب تو دلش قندیل شده، به دائه سو میگه ببین چه خوش به حالت شده با یه تیر دوتا نشون زدی هم جومانگ مرد و هم تو جنگ پیروز شدی


دائه سو که میدونه به اندازه حومانگ عرضه نداره و نمیخواد توی این جنگ بازنده باشه به ملاقات فرماندار هیون تو میره

محل ملاقات روداشته باشین:


دائه سو به فرماندهمیگه شاید اگه باز جنگ کنی ما بردیم ، ولی اگه جنگ نکنی ما هم به اون دو تاشهره حمله نمیکنیم و شاه هم که مردنی و رفتنیه و اگه من شاه شدم سولان رو میکنم ملکه!

اویی ماری و هیوپ از دائه سو میخوان بذاره برن با دشمن بجنگن تا هدف جومانگ تحقق پیدا کنه ام دائه سو اصلا جوابشون رو هم نمیده


سو بالاخره به هوش میاد و بهش میگن باید جمع کنی بریم که ارتش داره برمیگرده


دائه سو بهش میگه من درک میکنم وسه جومانگ ناراحتی ولی نذار یه مرده قلبت رو اذیت کنه اما سو میگه جومانگ نمرده


بعد هم با اسب میره به همون دریاچه ای که جسد یه نفر رو دیده بودن و به خاطراتش با جومانگ فکر میکنه


ارتش به بویو برمیگرده و شاه هم برگردونده میشه منتها بیهوش

ملکه از ذوق داره میمیره


دائه سو به مامی اش میگه یه پدری از اینا در بیارم که تو کیف کنی صبر کن هرچی زجر کشیدی جبران میکنم..

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمدحسین ( جمعه 87/11/11 :: ساعت 12:28 صبح )
<      1   2   3   4      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

احساس فراموشی دروس قبل از آزمون یکی از حالاتی که برای تعدادی از
شوق یادگیری، توفان مغزی بی شک مهمترین شرط در تمرکز حواس، علاقه ا
شوق یادگیری، توفان مغزی بی شک مهمترین شرط در تمرکز حواس، علاقه ا
تکنیک های نوین مطالعه و رشد و ارتقای درسی می¬پرسند: برای آن که ر
راههای مفیدی برای درس خواندن براى درس خواندن و یاد گرفتن مفید ر
توصیههای روانشناسانه برای بهبود کارایی و اثربخشی یادگیری انسانها
تکنیک هایی برای تند خوانی با بکار بستن نکات زیر مهارت تند خوانی
نکاتی برای برنامهریزی درسی برنامهریزی درسی مانند کشیدن یک نقشه ا
کلیدهایی برای حفظ بیشتر مطالب در ذهن اقسام مطالعه مطالعه برای ز
برای جلوگیری از اتلاف وقت درست مطالعه کردن را فرا بگیریم هنگامی
شیوه هایی برای مطالعه و خلاصه نویسی قبل از انجام هر کاری باید مر
بهترین زمان برای درس خواندن زمان مناسب برای مطالعه از جمله موضوع
مطالعه روشمند در فصل تابستان فرصت‏هاى تازه‏اى براى مطالعه و تفکر
چگونه کتاب فلسفه را بخوانیم توصیه هاى زیر اصولاً براى دانشجویانى
اهمیت انگیزش دریادگیری روانشناسان،یادگیری راتغییرنسبتا پایداری م
[همه عناوین(1019)][عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 122
>> بازدید دیروز: 270
>> مجموع بازدیدها: 1450430
» درباره من

شیوه های نوین مطالعه، راه‌های پیشرفت و موانع پیشرفت
محمدحسین
_سوال مهر 8) در این وبلاگ ما قصد داریم تا در چند پست به سوالات ریاست محترم جمهوری در قالب پرسش مهر 8 پاسخ دهیم.از تمام دانش آموزان و همکاران فرهنگی که بازدید کننده این وبلاگ می باشند.تقاضا داریم با نظرات خویش ما را در این راه یاری دهند. سوالاتتان را به آدرس زیر ایمیل کنید hassanzare59@gmail.com

» پیوندهای روزانه

قفل پارکینگ
فروشگاه اینترنتی دکه ایرانی [1]
فروشگاه صاحب قران [1]
یوزرنیم پسورد nod 32 [3]
هالیوود شاپ [1]
فروشگاه دی شاپ
سی شاپ [1]
جک واس ام اس خفن و عکس از بازیگران [45]
مشاوره جنسی [71]
مقاله مشاوره [100]
مقالات کامپیوتر [52]
مذهبی [1]
مشکلات جنسی [1]
[آرشیو(13)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
عکس هایی از سریال نوروزی مرد 2000 چهره![17] . عکس هایی از سریال نوروزی مرد 2000 چهره!4[13] . تصاویری زیبا از شهر venice[13] . و[7] . در[6] . خود[5] . را[5] . تا[5] . است[5] . علم[5] . فرهنگی[4] . همه[4] . نیست[4] . های[4] . ی[4] . یا[4] . یک[4] . می[4] . نقش[4] . که[4] . از[4] . اقتصادی[4] . انسان[4] . انسانی[4] . انقلاب[4] . با[4] . ،[4] . پرسش[4] . خانه[4] . خنده[4] . زمینه[4] . شد[4] . شدن[3] . شده[3] . شده برای[3] . شده تو[3] . شرت[3] . شروع[3] . سونی[3] . سیاسی[3] . سیره[3] . سیستم[3] . شأن[3] . شاخصه[3] . شاخصها[3] . شعار[3] . شما[3] . شماره[3] . شملات[3] . شناسی[3] . شهر[3] . شکست[3] . شکسته[3] . صادق[3] . صدای[3] . صدرالمتالهین سرفصل[3] . صفحه[3] . صوتی[3] . زن[3] . زنانه[3] . زندگی[3] . زنگ[3] . زیبا[3] . زیبا دانلود[3] . زیباترین[3] . زیبای[3] . زیر[3] . ریاضی[3] . زاد[3] . زمین[3] . زمین برای[3] . زیرساختار[3] . سؤال[3] . ساده[3] . سایز[3] . سخن[3] . سربازان[3] . سرمایه[3] . سری[3] . سریال[3] . سمت[3] . سوالات[3] . سوتالات[3] . سوسانو[3] . خصوصیات[3] . خون[3] . خیر[3] . خیلی[3] . خدمتگزاری اهمیت[3] . خدمتگزاری برکات[3] . خسته[3] . خفن[3] . خلاصه[3] . خلاقیت[3] . خلق؟[3] . خور[3] . دارم[3] . دانا[3] . دانستنی[3] . دانش[3] . دانلود[3] . دایرکتوریهای[3] . دخترانه[3] . درباره[3] . درس[3] . رار[3] . دیدگاه[3] . دیر[3] . دیگران[3] . دین[3] . دینی[3] . خوبی[3] . دفاع[3] . دل[3] . دوباره[3] . دوسِت[3] . ذخیره[3] . رایگان[3] . رشته قرآن[3] . رشتهء[3] . رضا[3] . روایت[3] . روش[3] . رسانی[3] . رسانی جلوه[3] . روی[3] . رویال[3] . خانواده[3] . ختم[3] . خدمت[3] . خدمت رابطة[3] . خدمتگذاری[3] . خدمتگزار[3] . خدمتگزاری[3] . حاکمیت[3] . حق[3] . حکمتش[3] . خارجی[3] . خاطر[3] . چرا[3] . جهت[3] . جومونگ[3] . چند[3] . چهره[3] . چهره![3] . چیست[3] . حجم[3] . حرفه[3] . حرکت[3] . حسین[3] . حضرت[3] . تلفن[3] . تم[3] . تما اگر[3] . تمامی[3] . توسعه[3] . تی[3] . جالب[3] . جامعه[3] . جاوا[3] . جاوا نرم[3] . جبر[3] . جدید[3] . جذاب[3] . جزئی[3] . جستجوی[3] . جلوگیری[3] . پس[3] . پسرانه[3] . پشت[3] . پشتیبان[3] . بیوتکنولوژی،[3] . پای[3] . پایداری[3] . بودن[3] . بوش(فلش) خدمت[3] . بی[3] . بهداشتی[3] . بیماری[3] . بین[3] . بربیایی اگر[3] . برطرف[3] . برگزیدگی[3] . برنامه[3] . برکات[3] . بزرگترین[3] . بسیار[3] . بشر[3] . بشناسیم[3] . بلند[3] . بلوتوث[3] . بلوغ[3] . به[3] . تازه[3] . تبدیل[3] . تبیین[3] . تحصیل[3] . تخصصی[3] . تداوم[3] . تدریس[3] . تدوین[3] . ترانه[3] . ترانهء[3] . تربیت[3] . ترین[3] . پیشرفت[3] . تصویری[3] . تعلیم[3] . تغییر[3] . پی دانلود[3] . پی فضای[3] . پذیری[3] . پرتاب[3] . تصاویر[3] . 0.[3] . 1[3] . 1.[3] . 1.3[3] . 11.[3] . 2000[3] . 2009 امروز[3] . 3[3] . 3 خدمتگزاری[3] . 3.80 دانلود[3] . 4[3] . 40[3] . 60[3] . 81[3] . 9 غزه[3] . age[3] . b[3] . BitDefender[3] . Book دانلود[3] . BT[3] . Con این[3] . convertor[3] . Creator[3] . cut[3] . data[3] . DVD/CD[3] . empires تم[3] . Erics دانلود[3] . File[3] . Hero[3] . [5] تفارق[3] . [5] داستان[3] . [5] راهکارهایی[3] . [4] پیرامون[3] . [4] توسعه[3] . [4] تکنولوژی[3] . [4] چگونه[3] . [6] فروشگاه[3] . [6] نمونه[3] . [5] ارتباط[3] . [7] فروشگاه[3] . [8] دیدگاه[3] . [8] فروشگاه[3] . [9] دستیابی[3] . -[3] . - تم[3] . ! عید[3] . (Separation)[3] . (جاوا[3] . (در[3] . (سری[3] . (ع)[3] . (ع) اهتمام[3] . [10] امام[3] . [11] علل[3] . [11] عکس[3] . [13] عکس[3] . [17] هشتادویک[3] . [2] آیین[3] . [2] ابرازهای[3] . [2] استقامت[3] . [2] چگونگی[3] . [2] چند[3] . [2] خدمت‏رسانی[3] . [2] دانلود[3] . [2] دیوجانس[3] . [2] گرسنگان[3] . [2] مقایسه[3] . [2] هیچ[3] . [2] وجود[3] . [2] سفری[3] . [2] عبادت[3] . [2] علوم[3] . [2] تلقین[3] . [20] روان[3] . [20] فروشگاه[3] . [20] نمونه[3] . [3] اعتقاد[3] . [3] انگیزه[3] . [3] پنج[3] . [3] زیاده[3] . [3] علم[3] . [21] فروشگاه[3] . [3] فرمایشات[3] . [3] مجموعه[3] . [3] نباید[3] .
» آرشیو مطالب
انگیزه پیشرفت
بهره‌برداری از IT برای پیشرفت نظام آموزشی کشور ضروری است
برنامه ریزی منابع انسانی 2
عوامل پیشرفت:
خلاقیت و پیشرفت
خودشناسی، تکیه بر نیروی درون و تصمیم‌گیری موثر
جزمیت و جمود
خرافه‌پرستی‌ و پیشرفت
تقلید و پیشرفت
امید
نحوه نگرش افراد به زندگی و کشور و پیشرفت
پیشرفت در علوم هسته ای
موانع پیشرفت :
عوامل سیاسی
شخصیت‌پرستی‌ و پیشرفت
همرنگی‌ با جماعت‌ و پیشرفت
از دست‌ رفتن‌ قوه‌ تمیز بین‌ خوشایند و مصلحت‌
القاپذیری‌ و پیشرفت
موانع پیشرفت از نظر ریاست محترم جمهور
عوامل پیشرفت و تعالی همه جانبه
عواملی که ما را در مسیر پیشرفت وتعالی همه جانبه قرار می دهد عبار
نگرش هایی که مانع پیشرفت در زندگی می شوند
هفته اول آذر
هفته دوم آذر
هفته سوم آذر
هفته چهارم آذر
هفته اول دی
هفته سوم دی
هفته چهارم دی
هفته دوم دی
هفته اول بهمن
هفته دوم بهمن
هفته سوم بهمن
هفته چهارم بهمن
هفته اول اسفند
هفته دوم اسفند
هفته چهارم اسفند
هفته سوم اسفند
هفته اول فروردین
هفته سوم خرداد 1387
عکس بازیگران
بازیگران خارجی
راههای رسیدن به پیشرفت
عکس فانتزی 1
عکس فانتزی 2
عکس بازیگر ایرانی
دانلود آهنگ
دانلود تم گوشی
عکس المپیک حیوانات
فیلم سنتوری
چند بازیگر خارجی
عکس چین
عکس جالب و خنده دار
عکس خواننده
31 سایت برای دانلود
عکس فیلم زیر تیغ
زندگینامه و عکس سلمان خان
فیلم سینمایی
عکس ورزشی
هک با بلوتوث
تقویم برای کامپیوتر
محمد رضا گلزار
نگار فروزنده
تئاتر شمس
بیوگرافی مهدی مقدم
جالب و خفن
و قتی مسئله ی هسته ای ، مسئله ی دانش آموزان شود
عکس های از بازیگران ترانه مادری
نیوشا ضیغمی عکس
عکس های حمید گودرزی
عکس تعدادی از بازیگران کره ای 1
عکس زیبا
عکس های هانیه توسلی در فیلم عاشق
عکس های هانیه توسلی در فیلم عاشق
عکس از نیکی کریمی
عکس از نیکی کریمی 1
10 عامل پیشرفت
10 عامل مهم نوآوری
10 عامل مهم نوآوری 2
10 عامل مهم نوآوری3
انیمیشن
عکس بازی با گربه
عکس هایی از گلشیفته فراهانی
اسلام و توسعه اقتصادی
استراتژی فناوری اطلاعات و ارتباطات و توسعه
موانع پیشرفت
علل پیشرفت و سقوط یک جامعه از دیدگاه امام علی
توسعه و پیشرفت از دیدگاه رهبر معظم انقلاب
ویگیهای افراد موفق
خانواده مهمترین عامل پیشرفت
اتحاد ملی و پیشرفت علمی فناوری
عوامل پیشرفت و تعالی همه جانبه
امروزه اندیشه وتمدن اسلامی جان مایه نیرومندی برای احیا دارد اگر
بیست عامل عقبماندگی ایرانیان
عوامل پیشرفت
موانع پیشرفت
هفته اول مرداد
هفته دوم مرداد
هفته سوم مرداد
هفته چهارم مرداد
هفته اول شهریور
هفته دوم شهریور
هفته سوم شهریور87
هفته چهارم شهریور87
هفته اول مهر87
هفته دوم مهر87
هفته سوم مهر87
هفته چهارم مهر87
هفته اول آبان 87
هفته دوم آبان 87
روان شناسی مسایل و شملات و خصوصیات بلوغ و نوجوانی و علایم بلوغ
فروشگاه تی شرت مردانه دخترانه پسرانه استین کوتاه و بلند
روان شناسی مسایل و شملات و خصوصیات بلوغ و نوجوانی و علایم بلوغ
فروشگاه نرم افزارهای تخصصی و آموزش نرم افزارهای تخصصی
روان شناسی مسایل و شملات و خصوصیات بلوغ و نوجوانی و علایم بلوغ
فروشگاه نرم افزارهای موبایل سونی اریکسون و نوکیا و موتورولا
فروشگاه نرم افزارهای تخصصی و گرافیکی
عکس هایی از سریال نوروزی مرد 2000 چهره
تصاویری زیبا از شهر venice
روان شناسی مسایل و شملات و خصوصیات بلوغ و نوجوانی و علایم بلوغ
عکس هایی از سریال نوروزی مرد 2000 چهره
فروشگاه نرم افزارهای گرافیکی
روان شناسی مسایل و مشکلات و خصوصیات بلوغ و نوجوانی و علایم بلوغ
فروشگاه نرم افزارهای کاربردی و سیستم عامل
فروشگاه نرم افزارهای تخصصی گرافیکیوکاربردی و آموزش نرم افزارهای
فروشگاه نرم افزارهای تخصصی گرافیکی وکاربردی و آموزش نرم افزارهای
فروشگاه نرم افزارهای تخصصی و آموزش تی شرت و لباس ورزشکاران
فروشگاه لوازم آشپزخانه و خانه
فروشگاه لوازم آرایشی بهداشتی زنانه
نمونه سوالات مسابقات آزمایشگاهی کشوری و استانی
نمونه سوتالات المپیادهای ریاضی فیزیک و شیمی کشوری و استانی
عکس هایی از سریال نوروزی مرد 2000 چهره!
هشتادویک 81 قسمت خلاصه سریال افسانه جومونگ
عکسهایی زیبا از سوسانو و بازیگران کروه ای در سریال جومونگ
عکس های خفن از بازیگران زن و سربازان زن خارجی
دیدگاه مبتذل نسبت به کار خانواده اولین و مهمترین عامل پیشرفت ا
اعتقاد به برگزیدگی شاخصها برای افراد بشر و مسلمانها علامتهایی ا
زیاده گویی
دستیابی به پیشرفت وتعالی موفقیت باید اصولی را بشناسیم
داستان تحصیل کردن قاضی ابویوسف انصاری
پیرامون نقش تعلیم و تربیت در پیشرفت
راهکارهایی جهت توسعه وپیشرفت ایران
توسعه اقتصادی چیست
علل پیشرفت و موانع پیشرفت
امام علی (ع) و برنامه حاکمیت عقل و علم در جامعه
گرسنگان علم با وجود گرسنگی غذا فائده نشستن پای موعظه عالم
استقامت و پایداری در تعلیم و تربیت
وجود مردی بدون وسیله زاد و ولد
دیوجانس به خاطر علم و حکمتش از اسیری آزاد شد
مقایسه مرکب قلم عالم با خون شهید
فرمایشات علی علیه السلام درباره طلب علم
سفری در جستجوی دین
چند روایت در فضیلت علم
چگونگی برطرف شدن موانع کرسی درس حضرت صادق
علوم قرآن در نظر دیگران
تلقین پذیری دیدگاه مبتذل نسبت به کار
ارتباط بین المللی اعتقاد به برگزیدگی
علم بدون معرفت بی فایده است فرمایشات علی علیه السلام درباره طلب
آیین نامه اجرایی روش های نوین در تدریس
تکنولوژی ارتباطات
معیار و ملاک و میزان بودن عقل از نظر علامه طباطبایی
بزرگترین سرمایه گذاری در بیوتکنولوژی، تربیت نیروی متخصص این رشته
قرآن بزرگترین منبع معارف برای معماری علوم انسانی است
امام علی (ع) و برنامه حاکمیت عقل و علم در جامعه
تفارق (Separation) علم و دین از دیدگاه شهید مطهری
پنج عامل مانع کمال انسان صدرالمتالهین
سرفصل های جزئی وپیشنهادی سؤال های فراخوان پرسش مهر
دانستن حق مردم است یا ندانستن؟
آیا از دیدگاه قرآن اهمیت علم منحصر به علوم دینی است؟ یا مطلق علم
مهمترین عناصر فرهنگی مؤثر در عقب ماندگی علمی
گشودگی فرهنگی
معظم انقلاب اسلامی در تبیین شاخصه های جامعه توسعه یافته می فرمای
آیا علم با دین ناسازگار است؟
ارزشهای اصلی - زیرساختار نوآوری
دوران دفاع مقدس مسیر خدمتگذاری به مردم را هموار
آیا شعار خدمتگزاری به نفع مردم ختم به خیر می شود؟
شأن همه ما شأن خدمت گزاری به مردم است
چه کنیم که خدمتگزار خوبی باشیم
حضرت امام و خدمت گذاری
انگیزه ها در خدمتگزاری
اهمیت خدمت رسانی
جلوه های خدمتگزاری
برکات خدمت
عبادت یا خدمت به خلق؟
چگونه خدمت گذار خوبی برای جامعه باشیم
خدمت‏رسانی و تداوم زندگی اجتماعی
بازی پرتاب کفش به سمت بوش(فلش)
خدمت رسانی در سیره ی امیر المومنین
خدمت گذاری در سیره ی امام رضا (ع)
دانلود زنگ های فابریک گوشی های موبایل ringtone
دانلود نرم افزار تبدیل تمامی فایلهای صوتی و تصویری PSP Video Con
این نرم افزار مدیریت فایلها و دایرکتوریهای شما را بسیار ساده کرد
دانلود یک سری زیبا از عکس های پشت زمینه موبایل wallpaper mobile
دانلود نرم افزار حرفه ای بازیابی اطلاعات smart data recovery
meida convertor دانلود نرم افزار تبدیل تمامی فرمتها به فرمت فایل
برنامه ی Remind Me v3.50 برای گوشی های نوکیا سری 60 ورژن 3 N82 -
تم نوکیا سری 40 - مجموعه 4 تم جدید Theme Nokia s40
پس زمینه ی موبایل جدید و زیبا
دانلود بازی عصر فرمانروایان با فرمت جاوا age of empires
تم بسیار زیبا و جدید برای نوکیا سری 60 ورژن 3
خدمتگزاری به مردم در سیره و سخن امام حسین (ع)
اهتمام به امور مسلمانان و برکات خدمت
رابطة العلم و العقل‏درروایات
نباید از مسیر خدمتگذاری به مردم منحرف شویم
عوامل موثر در خلاقیت و نوآوری
هیچ کس مرا قبول ندارد
قدر و لیاقت شما محدود نیست
پذیرش جبر مطلق
نگاهی به حرکت اقتصاد ایران از روی زمین تا زیر زمین
برای شروع کاری تازه خیلی دیر شده
برای شروع کاری تازه خیلی دیر شده
تو به اندازه کافی مهارت نداری که از پس آن بربیایی
اگر در کاری شکست بخورید، بازنده هستید
تم بسیار زیبای رویال برای ایکس پی
فضای رایگان دانا گیگ !
عید غدیر مبارک
دانلود چند ترانه کوتاه و زیبا از مازیار فلاحی
ابرازهای مخفی ویندوز ایکس پی
دانلود محافظ صفحه نمایش از گرگ آسمان
وین رار جدید نسخهء 3.80
دانلود آهنگ محشر دوسِت دارم دوباره با صدای گرم مازیار فلاحی
نرم افزار واحد یار رشتهء آمار نسخه 11. 0. 1. 1 ، مقطع کارشناسی
کرک برای نرم نرم افزارهای محافظتی BitDefender 2009
امروز عاشوراست...
کرک برای نرم نرم افزارهای Nero 9
غزه شده کرببلا
بازی فوق العاده جذاب و مهیج Hero of Sparta
هک واقعی بلوتوث با آخرین ورژن BT File Manager 1.3 (جاوا برای تما
اگر اجباری به تغییر نیست چرا تغییر کنیم
دانلود نرم افزار قدرتمند
دانلود نرم افزار حرفه ای Process Master
دانلود ترانهء زیبای کوه از علی لهراسبی
مجموعه ای از فریم های زیبا (در سایز عریض) برای طراحان
اس ام اس لاو و عشقولانه برای اونیکه دل شکسته مزایای خنده
مجموعه ای زیبا از تصاویر پس زمینه (سری اول) برای ویندوز XP
10 زنگ خور جدید موبایل- اهنگ موبایل Ringtone Mobile New
دانلود کتاب الکترونیکی اطلاعات عمومی و دانستنی های جالب Pdf Book
دانلود کم حجم ترین نرم افزار تدوین و ویرایش تصاویر vcd cut pro
island quest دانلود بازی مرحله ای جاوا
نرم افزار حرفه ای طراحی تم سونی اریکسون Theme Creator Sony Erics
دانلود کتاب آموزشی جلوگیری از بیماری قند
آیا شما از انبار کردن DVD/CD های خود خسته شده اید؟
دانلود زیباترین محافظ صفحه های گوشی موبایل screen saver
دانلود نرم افزار ذخیره و پشتیبان گیری از شماره های تلفن موبایل b

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
سایت تبیان
هادرباد شناسی (روستایی در شرق شهرستان بیرجند)
برج خنک کننده 09125644552
چانه
قران
کارواش خانگی همه کاره جت مینی
عکس فانتزی و متحرک
میرسالار
سورپرایز
غیرت=عفت
برلیان
جبهه مقاومت وبیداری اسلامی
منو وتووقاصدک
عکس های زیبا و دیدنی از دنیای پرندگان
گیاهان دارویی
روانشناسی زنان و مردان
پد ضد عرق Underarm shild
مجموعه بیانات رهبر معظم
عمو همه چی دان
آموزش خیاطی و کاریکاتورهای ازدواج
راه های و فواید و تاثیر و روحیه ... خدمتگذاری
ســـــــــرزمـــــــیـــن آهــــــن
عکس های جالب و متحرک
عکس های خفن و کمیای روز و عکس های پرطرفدار
تبادل نظر
وای ندیدید شما ا!!!!!!!

اسرائیل کودک کش، اسرائیل بچه کش، اسرائیل آدم کش، اسرائیل تروریست
چرا اینجوری؟
عمو همه چی دان
روان شناسی کودکان استثنایی
مهدویت
وبلاگ گروهی ائمه اطهار
روان شناسی و اتیسم
کتابخانه دیجیتال روانشناسی
کتاب الکترونیکی
روان شناسی
علی زارع
طوفان در پرانتز
پرسش مهر 10
پارس دانلود
سوپر لینکستان لیندا
اختلالات و مشکلات جنسی
سوپر لینک خشگل دختر
عکس لود
همه چی هست؟!!!!
کوچک های بزرگ
حلقرج
سریال افسانه جومونگ
چگونه خدمتگذار خوبی باشیم
عکاسخانه
چی داری؟ عکس ....
مشکلات زندگی جنسی آیا در زندگیتان ؟؟؟؟
پیچیدگی سکوت
متفاوت
بازی های کامپیوتری
روان شناسی
آموزش زبان های خارجی و قواعد و گرامر زبان
روان شناسی، اعصاب و غدد
هدفی داری نداری؟ گذشته ها
سوالات کنکور دکتری
تکنیک های تندخوانی
نمونه سوالات دروس پیش دانشگاهی و متوسطه کلیه رشته ها
مطی جون
بیتوته
آموزش ساخت جعبه هدیه، آموزش گل سازی، گل بلندر
شمع سازی و چشم های متحرک زیبا و فانتزی

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان






» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب