امام صادق علیه السلام: مَن لَم یَهتَمَّ بِأُمور المُسلمین فَلَیس بِمُسلمٍ؛(34) هر که برای سامان دادن امور مسلمانان همّت نگمارد مسلمان نیست. این حدیث با تعبیرهای گوناگونی از معصومان علیهم السلام رسیده است.
حضرت صادق علیه السلام از رسول اکرم صلی الله علیه وآله چنین روایت می کند: «هر که روزگارش را سپری کند و به امور مسلمین بی اهتمام و بی اعتنا باشد از آنان نیست و هر که بشنود ندای مردی را که فریاد می زند: ای مسلمانان کمک! ولی به او پاسخ مثبت ندهد، مسلمان نیست». اهتمام به امور مسلمانان - به معنای داشتن دغدغه و تلاش برای سامان دادن به کارهای امت اسلامی و نجات از گرفتاری ها، آن قدر اهمیت دارد که به منزله روح اسلامیت مطرح شده است.
شیخ حرّ عاملی، فقیهی که فتوای خویش را عنوان هر فصلی قرار می دهد و در بیشتر مسائل اخلاقی از همان سرآغاز می نویسد: «باب استحباب...»، در این جا فتوا داده است: باب وجوب اهتمام به امور مسلمانان. اگر از این غصه بمیرد جا دارد امام علی علیه السلام ضمن خطبه جهاد (خطبه 27 نهج البلاغه) می فرماید: «...
یکی از فرماندهان لشکر غارتگر معاویه به شهر مرزی «انبار» حمله ور شده و حسان بن حسّان بکری را کشته و سربازان و مرزبانان شما را از آن جا بیرون رانده است. به من خبر رسیده است که یکی از آنان به خانه زن مسلمان و زن غیر مسلمانی که در پناه اسلام جان و مالش محفوظ است، وارد شده و خلخال، دستبند، گردنبند و گوشوارهایشان را کنده و ربوده است.
حالی که آن ستمدیدگان هیچ وسیله ای برای دفاع، جز گریه و التماس نداشته اند.
اگر به خاطر این حادثه، مسلمانی از تأسف و غصه بمیرد از نظر من سزاوار و بجاست و ملامت نخواهد شد... .
(35) فلسفه فرمانروایی حضرت علی علیه السلام و سپاهش روانه جنگ جمل بودند.
نزدیک بصره در «ذی قار» برای آماده سازی نیروها توقف کوتاهی داشتند.
ابن عباس گوید: در آنجا دیدم فرمانده کل قوا، نشسته و کفشش را وصله می زند.
از من پرسید: ارزش این کفش چقدر است؟ گفتم: ارزشی ندارد، فرمود: «به خدا قسم این را از حکومت شما دوست تر دارم، مگر آن که حقی را برپا سازم یا باطلی را براندازم»(36). امور مسلمانان گذشته از تأکیدهای فراوان اسلام بر خدمت رسانی و توجه به مسائل مسلمانان در متن دین راهکارهایی نظیر حج، امر به معروف، نهی از منکر، ولایت، خمس، زکات...
طراحی شده است.
این برنامه های عبادی در عبادت خالص خلاصه نمی شوند بلکه از مهم ترین فلسفه های برنامه های اجتماعی اسلام رسیدگی به مشکلات مسلمانان و خدمت رسانی به آنان است.
گرچه متأسفانه دست طاغوت ها و استعمارگران برخی برنامه های اجتماعی را تهی و بی مغز کرده به گونه ای که از اسلام جز اسم و از قرآن جز رسم نمانده است.
اواخر ریاست جمهوری بیل کلینتون، در ایّام حج، وی پیامی برای حاجیان فرستاد که ضمن پا فشاری بر آن دسته از مسائل اخلاقی مثل اخوت، عطوفت، مهربانی، مدارا، عفو و گذشت و...
- که البته صحیح است و مربوط به رفتار درونی مسلمانان با همدیگر می شود - به صورت مرموزی نتیجه گرفته بود: اسلام دین تسامح و تساهل و مهربانی است و باید با دیگران با محبت و لبخند برخورد کنید.
آن زمان جنگ بوسنی و مسأله فلسطین و...
مطرح بود ولی امروز عراق و افغانستان و...
نیز اضافه شده است.
آری، پیغام غارتگران و دوستانشان، همین است که سرزمینهای اسلام را اشغال، ثروتها را تاراج و همه حیثیت و اعتبار وناموس مسلمانان را لگد مال کنند و مسلمانان نیز بی خیال، سرگرم عیش و نوش باشند، مزاحمت نکنند، تا صلح و صفا و امنیت و زندگانی مسالمیت آمیز، فرصت مناسبی در اختیار آنان قرار دهد تا همگان را به بند بکشند، بندهای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و... .
نا مسلمانی شخصی در ماه مبارک رمضان، روزه نمی گرفت ولی سحری می خورد.
به او گفتند: تو که نمی خواهی روزه بگیری، چرا خویشتن را به زحمت می اندازی؟ در پاسخ گفت: روزه که ندارم، اگر سحری هم نخورم که مطلقاً کافر خواهم بود.
پس بگذار نشانی از مسلمانی در وجودم باشد. سؤال: منظور از «فلیس بمسلم» یعنی نامسلمان قلمداد شدن کسی که به امور مسلمانان اهتمام نمی ورزد، چیست؟ جواب: یعنی مسلمان حقیقی و کامل نیست.
مسلمانی دو گونه است: الف) اسمی؛ ب) رسمی. مسلمان اسمی، هنگام آمارگیری، در زمره مسلمانان است و احکام ظاهری، شامل حالش می شود، بدنش پاک است، ازدواج با او حرام نیست، ذبیحه اش حلال است و می توان او را در قبرستان مسلمانان دفن کرد.
نظیر فاسق، منافق، جاسوس بیگانگان که شناسایی نشده باشد، غیر شیعه، و بسیاری از پادشاهان و سران ستم. مسلمان رسمی کسی است که می کوشد تسلیم خدای تعالی باشد و به دستورهای الهی عمل کند، بدیهی است که همه مؤمنان در یک درجه نیستند، روایاتی که «مسلمانی» را نفی می کند، یعنی مسلمان واقعی نیست و اسلام او بیشتر به کار این دنیا می آید ؛ مثلاً در روایات آمده است، «تارک الصلات» کافر است، «تارک الزکات» کافر است.
هنگامی که برخی عرب های بیابانی ادعا کردند: ما مؤمن شده ایم، قرآن دستور داد: نگویید مؤمن شده ایم بلکه بگویید: مسلمان شده ایم.(37) پس هر که به امور مسلمانان بی توجه باشد، مسلمان واقعی نیست، بلکه مسلمان ظاهری است.