فواید و فضایل علمآموزی در کلام پیامبر اسلام و حضرت علی(ع)
اشاره
همچنان که قرآن، این کتاب آسمانی جاودانه و معجزه پیامبر گرامی اسلام، دستورالعمل نهایی خدا برای بندگانش است و هیچگونه خطایی در آن راه ندارد، رفتار و سخنان گرانمایه دریافتکننده وحی حضرت محمد مصطفی ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز پیام جاودانه انسانسازی است و بنا بر نصّ قرآن و سنت، دور از لغزش است و همچنین است رفتار و گفتار خاندان پاکش و اینک حدیثی از آن حضرت و روایتهایی از حضرت امیرمؤمنان علی(ع) با شرح دو تن از عالمان شیعه در فواید علمآموزی میآوریم:
فضایل دانش در کلام پیامبر اسلام (ص)
«العِلْمُ خَلیلُ المؤمن؛ علم دوست مؤمن است».
[شرح:] علم زینتی است شریف در ذات انسانی و جوهری لطیف است از فیض ربّانی. عزّت علما دلیل عزّت علم است و فی الواقع علم خود عزیز است، هر که مظهر او واقع شد به تبعیت او عزیز باشد:
بیاموز علمی که گردی عزیز
که بیدانش انسان نیرزد پشیز
هیچ عزّت وَرای[1] دانش نیست
انش آموز تا کسی باشی
ی عزیز! علمِ قال[2] دیگر است و علمِ حال دیگر، علمی که برای جدال باشد، در آخرت موجبِ وبال باشد و علمی که برای عمل بُوَد، وسیله وصول به فیض ازل بُوَد. چه زیبا گفته است:
یل و قالت کار ناید هیچ روی
معرفت حاصل کن ای بسیار گوی
لم صورت، پیشه آب و گل است
علمِ معنی، رهبرِ جان و دل است
گنجِ پنهان است، علم معنوی
پیشت آید چون ز خود بیرون شوی[3]
تایش دانش در کلام امیرمؤمنان علی علیه السلام
و اینک جملههای کوتاه و حکیمانه از امیر بیان، علی بن ابیطالب، امیرمؤمنان علیه السلام در ستایش دانش و در بیان فواید آموختن آن با ترجمه و شرح آقا جمال خوانساری:
التواضُعُ ثَمَرَة الْعِلْمِ؛ فروتنی کردن با خدای ـ عزّوجلّ ـ و خلق میوه دانش است.
اَلْعِلْمُ کَنْزٌ؛ دانش گنج است.
اَلْعِلْمُ دَلیلٌ؛ دانش راهنماست [به حق].
اَلْعِلْمُ ینْجِیکَ، الْجَهْلُ یرْدِیکَ؛ دانش، تو را رستگار میسازد و نادانی [تو را] تباه میگرداند.
اَلْعِلْمُ جَلالة، اَلْجَهَالة ضَلالة؛ دانایی، بزرگی است و نادانی، گمراهی.
اَلْعِلْمُ حَیاةٌ، الایمانُ نجاةٌ؛ دانش زندگی است و ایمان رستگاری.
اَلْعِلْمُ اَعْلی فَوْزِ؛ دانش برترین فیروزی[4] است [به مراتب عالیه و مدارج متعالیه].
اَلْعِلْمُ أفْضَلُ قنیة؛ علم برترین چیزی است که کسی کسب کند.
اَلْعِلْمُ نِعْمَ دلیلٌ؛ علم، نیکو راهنمایی است [به سعادت و نیکبختی].
اَلْعِلْمُ جَمالٌ لایخْفی؛ دانش جمالی است که پوشیده نیست.
اَلْعِلْمُ کَنْزٌ عَظیمٌ لایفْنی؛ علم گنج عظیمی است که نیستی و تمام شدن نمیپذیرد.
اَلْعِلْمُ مُحیی النُفُوس وَ مُنِیرُ الْعَقْلِ و مُمیتُ الْجَهل؛ علم زندهکننده نفس است و روشنکننده عقل و میراننده جهل.
اَلْعِلْمُ أکْثَرُ مِنْ أنْ یحاطَ بِه فَخُذُوا مِنْ کُلِْ عِلْمٍ أحْسَنَهُ؛ علم بیشتر است از اینکه احاطه به آن توان کرد و تمام آن را فراگرفت. پس، از هر علمی نیکوترِ آن را فراگیرید.
اَلْعِلْمُ یرشِدُکَ وَ الْعَمَلُ یبْلُغُ بِکَ الْغایة؛ علم، تو را راه مینماید و عمل، تو را به منتهای مطلب میرساند.
اُطْلُبُوا الْعِلْمَ تَرشَدُوُا؛ علم را طلب کنید تا راه راست و درست یابید.
اِکْتَسِبُوا الْعِلْمَ یکْسِبْکُمُ الْحَیاةَ؛ علم را کسب کنید تا برای شما زندگی [معنوی در دنیا و آخرت] را کسب کند.
اَشرَفُ الْعِلْمِ ماظَهَرَ فِی الْجوارِح وَ الْاَرکانِ؛ برترین علم آن است که در اعضاء و جوانب بدن آشکار شود [؛ یعنی به آن عمل شود.]
اَلْزَمُ الْعِلْمِ بِکَ ما دَلَّ عَلی صَلاحِ دینِکَ وَ أبانَ لَکَ عن فَسادِه؛ لازمترین علم به تو آن است که تو را بر درستی دینِ تو راه نماید و جدا کند برای تو فساد و تباهی آن را (ـ لازمتر علم برای تو علمی است که تو را راه نماید که دینِ درست کدام است و دینِ فاسد کدام.)
اَلْفَهْمُ آیةُ الْعِلْم؛ دریافت، نشانه علم است.
[شرح:] یعنی عالم کسی باشد که معانی را فهمد و دریابد، نه آنکه عبارت را یاد گرفته باشد و معانی آن را نفهمد؛ چنانکه جمعی آیات و احادیث بسیار در خاطر دارند، اما معانی آنها را نمیفهمند؛ یا مراد این است که عالم کسی باشد که چیزها را خوب دریافت کند و به ته آنها برسد، نه آن که چیزی چند، از معلّمی بشنود و همان را حفظ کند بیآنکه غور کند و کنه آن را دریابد.
اَلْعِلْمُ أعظَمُ کَنْزٍ؛ دانش بزرگترین گنج است.
[شرح:] زیرا که گنجی است که به خرج کردن تمام نشود، بلکه اگر زیاد نشود نقصان نپذیرد و به غیر از آن (عِلم) گنجی چنین نتوان یافت.
اَلْعِلْمُ حِجابٌ من الآفاتِ؛ علم، منعکننده از آفتها است.
[شرح:] یعنی آفتهای اخروی و بسیاری از [آفتهای] دنیوی نیز.
اَلْعِلْمُ لِقاحُ المَعْرفة؛ علم، آبستنی معرفت است.
[شرح:] ظاهر این است که مراد به معرفت، معرفت حقتعالی است و یا مراد این باشد که: علم آبستنی معرفت است و شناخت حقتعالی به آن حاصل شود، نه به تقلید یا مراد این باشد که علمی به کار آید که سبب شناختن حقتعالی باشد.
اَلْعِلْمُ داعِی الْفَهْم؛ علم دعوتکننده فهم است.
[شرح:] یعنی هر که را دانشی باشد و لذّت آن را دریافته باشد، علم، او را به فهم و علم دیگر خواند، و همچنین چون علوم را نهایتی نباشد، پس عالم همیشه به تحصیل علم مشغول است، چنانکه در بعضی احادیث وارد شده که دو حریصاند که سیر نمیشوند؛ یکی طالب دنیا و دیگری طالب علم.
اَلْعالِمُ حَی وَ ان کانَ میتاً؛ عالم زنده است، اگرچه مرده باشد.
[شرح:] یا به اعتبار اینکه غایت قصوای زندگی علم و معرفت است و هر گاه آن را تحصیل کرده باشد، پس او در نظر حقیقت همیشه زنده است و موت ظاهری که مفارقت چند روزه بدن باشد، منافات با حیات حقیقی ندارد با آنکه مدت آن نسبت به حیات جاوید که خواهد یافت، قدر و مقداری ندارد که به حساب آید.
اَلْعِلْمُ کثیرٌ وَ الْعَمَلُ قَلیلٌ؛ علم بسیار است و عمل کم.
[شرح:] و غرض این است که علم با عمل کم است و علمی به کار آید که با عمل باشد و علم بیعمل به کار نیاید؛ بلکه باعث زیادتی وَبال گردد؛ چنانکه عقل و نقل به آن حاکم است.
اَلْعالِمُ ینْظُرُ بِقَلْبِهِ و خاطِرِه، اَلْجاهِلُ ینْظُر بِعَینِهِ و ناظره؛ عالم به دل خود و خاطر خود نگاه میکند و جاهل به چشم و مردمک خود.
]شرح:[ یعنی عالِم در چیزها به دل و ضمیر خود تفکّر و تدبّر میکند در آنها برای استنباط حقایق و معارف از آنها و عبرت گرفتن از آنچه سبب عبر تواند شد، و جاهل نگاه او، همین نگاه به چشم و مردمک است و تأمّل و تفکّری و استنباط[5] معرفتی، یا عبرتی برای او نیست.
اَلْعالِمُ، اَلّذی لایمُلُّ مِنْ تَعَلُّمِ الْعِلمِ؛ عالم آن کسی است که ملول و دلتنگ از آموختن علم نشود.
[شرح:] یعنی با وجود علم که دارد باز سعی کند در آموختن علوم دیگر که نداند و مشعوف[6] باشد به آن و ملالتی از آن حاصل نشود.[