تعبیر «مدیریت اسلامی» حاکی از این است که مدیریت می تواند دارای دو وصف «اسلامی» و «غیراسلامی» باشد، و از اینروی این سؤال، مطرح می شود: چه ارتباطی بین مدیریت به عنوان یک علم و بین اسلام به عنوان یک دین، وجود دارد؟ این پرسش در واقع یکی از جزئیات پرسش عامتر و کلی تری است و آن این است: علوم و فنون مختلف، بویژه علوم انسانی، چه ارتباطی با ادیان خصوصاً دین اسلام دارند؟
پاسخ به این سؤال، نیازمند ارائه تعریف دقیقی از علم و دین است.
http://WWW.MAVANE.PARSIBLOG.COM
1ـ با توجه به اینکه واژه «علم» دارای کاربردهای متباین و متداخلی است و بیان همه آنها با اشاره به تفاوتهایشان به درازا می کشد. ما در اینجا به تعریف مفهومی از «علم» که متناسب با بحث حاضر است بسنده می کنیم:
«علم عبارت است از مجموعه قضایایی که حول یک محور (کلّ یا کلّی) مطرح می شود و با متدهای مناسب با طبیعت قضایای مزبور،موردبررسیوتحقیق قرارمی گیرد».
فی المثل طبیعت قضایای منطقی، فلسفی و ریاضی با متد تعقلی؛ و طبیعت قضایای فیزیکی و شیمیایی با متد تجربی؛ و طبیعت علوم تاریخی با متد نقلی، مناسبت دارد. حال، اگر فرض کنیم که همه یا بخشی از مسائل یک علم در منابع دینی مستند به«وحی الهی» بیان شده و اصطلاحاً با متدتعبدی هم قابل اثبات باشد می توان قضایای آن علم را با دو متد، مورد بررسی قرار داد و یا آنها را به دو قسم، دینی و غیردینی، تقسیم کرد. مثلاً مسائل خداشناسی(بحث از صفات وافعال الهی)هم بامتدتعقلی قابل بررسی است که بخشی از متافیزیک (فلسفه الهی) را تشکیل می دهد، و هم با متد تعبّدی مستند به«وحی الهی» یعنی با استفاده از منابع دینی (کتاب و سنّت) قابل بررسی است که «خداشناسی دینی» نامیده می شود.
پس صفت «دینی» برای یک علم (مجموعه خاصی از قضایا) گاهی به این معنی است که مسائل آن علم، با متد نقلی دینی و با استفاده از منابع مستند به وحی الهی، مورد بررسی قرار می گیرد.
2ـ اکنون واژه «دین» را مورد دقت قرار می دهیم تا با کاوش در مفهوم آن، روشن شود که مطالب دینی با کدام علمی مناسبت دارد و به چه اعتبار دیگری می تـوان وصف «دینـی» را برای علم خاصی در نظـر گرفت.
واژه دین، کاربردهای مختلف و متشابهی دارد و شایعترین اصطلاح آن عبارت است از: «مجموعه ای از عقاید که محور آنها را خدا و ماورای طبیعت تشکیل می دهد به اضافه سلسله ای از ارزشها و احکام و دستورالعملهای متناسب با آن عقاید» و به عنوان یک تشبیه می توان دین را به درختی تشبیه کرد که ریشه اش را عقاید، و تنه و شاخه های اصلی اش را ارزشهای اخلاقی و اجتماعی، و سایر شاخ و برگهایش را قوانین و احکام عملی، تشکیل می دهد و طبعاً ارزشها و رفتارها بدون استناد به عقاید دینی همانند درختی بی ریشه خواهد بود.
http://WWW.MAVANE.PARSIBLOG.COM
«کشجره خبیثه اجتثّت م ن فوق الارض مالها م ن قرار»(ابراهیم:62)
دینی که از طرف خدای متعال بوسیله پیامبرانش برای مردم نازل شده «دین حق» و آیینهای ساخته دست بشر «دین باطل» نامیده می شود.
رسالت اصلی دین حق، معرفی عقاید صحیح پیرامون اصلی ترین مسائل هستی شناسی (خدا و جهان ابدی) و ارائه ارزشهای حقیقی و برنامه های عملی مؤثر در سعادت دنیا و آخرت است، ولی احیاناً در منابع دینی به مناسبتهایی اشاره به مسائل طبیعی و شناخت جهان و انسان و جامعه و تاریخ نیز می شود.
بدین ترتیب، بخشهای مهمی از علوم انسانی ارتباط تنگاتنگی با دین پیدا می کند، مخصوصاً دین اسلام که در همه ابعاد، از غنای بیشتری برخوردار است و منابع شناخت آن، بخصوص قرآن کریم، اعتبار و سندیت قطعی تری دارد.
همچنین در مواردی که کتب آسمانی و سایر منابع دینی، هر چند تطّفلاً، سخنی درباره طبیعت و انسان داشته باشند ارتباطی با علوم مربوطه پیدا می کنند. و به هر حال، نظریاتی که از متون دینی پیرامون مسائل مختلف (اعمّ از فلسفی و تجربی و دستوری) به دست می آید پاسخهایی از طرف دین به پرسشهای علوم، شمرده می شود و هر مجموعه هماهنگی از آنها را می توان علم خاصی با وصف دینی به حساب آورد، مانند: فلسفه اسلامی،
جهان شناسی اسلامی، انسان شناسی اسلامی، اخلاق اسلامی، حقوق و اقتصاد اسلامی و ...
وصف «دینی» به این اعتبار، ناظر به نوع جواب و راه حلی است که دین به مسائل مربوطه می دهد چنانکه در اعتبار سابق، نظر به اختلاف متد بود.
همینجا تأکید می کنیم که معارف دین حقّ در صورتی که از نظر سند و دلالت، قطعی باشند با هیچ نظریه علمی قطعی و یقینی، تعارضی نخواهند داشت و اگر تعارضی بین علم و دین به نظر می رسد معلول مسامحه در اسناد دینی یا ضعف استنباط از مدارک دینی یا نادرست بودن فرضیه علمی است.
http://WWW.MAVANE.PARSIBLOG.COM
3ـ با توجه به ارتباطاتی که بین علوم و بخصوص میان علوم و فلسفه، وجود دارد و فلسفه عهده دار اثبات بسیاری از اصول موضوعه علوم می باشد، رابطه دیگری بین علوم و دین از راه فلسفه و انسان شناسی دینی، برقرار می شود و دین، با ارائه مبادی تصدیقی و اصول موضوعه خاصی که متناسب با جهان بینی الهی است در نظریه های علوم، اثر می گذارد. مثلاً دانشمندی که معتقد به خدا و تدبیر حکیمانه اوست و اعتقاد به جهان غیب و ماوراء طبیعت و روح مجرّد و حیات ابدی و مختار بودن انسان دارد، نظریه های ماتریالیستی و جبرگرایانه را در روان شناسی و جامعه شناسی و سایر علوم انسانی نمی پذیرد و به جای آنهانظریه های موافق با جهان بینی الهی و انسان شناسی دینی را بر می گزیند.
از سوی دیگر، همین علومی که اصول موضوعه خود را از فلسفه می گیرند به نوبه خود اصول و قواعدی را در اختیار علوم و فنون کاربردی و دستوری قرار می دهند، چنانکه قواعد روان شناسی و جامعه شناسی، مورد استفاده علوم تربیتی و مدیریت، قرار می گیرد و طبعاً آثاری را که از فلسفه دین دریافت داشته اند به علوم کاربردی، منتقل می کنند.
http://WWW.MAVANE.PARSIBLOG.COM
4ـ ولی مهمترین اثری که علوم کاربردی از دین می پذیرند اثری است که از نظام ارزشی آن، حاصل می شود. توضیح آنکه: علوم انسانی کمابیش سرو کار با مفاهیم ارزشی دارند حتی بعضی از فلاسفه علوم، تخلیه علوم انسانی از بار ارزشی را غیر ممکن دانسته اند. اما به فرض امکان چنین کاری در علوم نظری، انجام آن در علوم و فنون کاربردی به هیچ وجه میسر نیست زیرا گزینش یک سیستم رفتاری چه در مورد فرد و چه در مورد خانواده یا گروه خاص اجتماعی و چه در مورد جامعه بزرگ، بر اساس نظام ارزشی خاصی که تعیین کننده اهداف و جهت بخش رفتارها باشد انجام می گیرد و اصولاً نظام ارزشی، نقشی جز همین جهت بخشی ندارد. البته ممکن است اثرپذیری سیستم رفتاری از نظام ارزشی، آگاهانه و تبیین شده نباشد ولی گزینش یک سیستم رفتاری و ترجیح آن بر سایر سیستمهای مفروض همواره مبتنی بر پذیرفتن قبلی یک نظام ارزشی متناسب با آن سیستم رفتاری می باشد و در واقع، پذیرفتن نظام است که هرچند به صورت ناخودآگاه سیستم رفتاری خاصی را تعیین می کند.
بنابراین، فرد یا گروه یا جامعه ای که نظام ارزشی اسلام را پذیرفته باشد از نظر روان شناسی و جامعه شناسی دارای بعد ارزشی خاصی خواهد بود و سیستم رفتاری ویژه ای، گزینش خواهد کرد، و صدور دیگر رفتارها، نشانه ضعف پای بندی به نظام ارزشی مزبور و گرایش به فرهنگها و نظامهای ارزشی دیگری خواهد بود.