اصلاح و انقلاب
اصلاح و انقلاب هر دو براى رسیدن به یک هدف واحد صورت مىگیرند و این هدف عبارت است از تغییر دادن اوضاع وخیم و آشفته اصلاح با تفکر و اندیشه و خونسردى آغاز مىشود. اصلاح کننده ابتدا به بررسى اوضاع و اندیشه درباره اسباب وخامت آن مىپردازد و سپس راههاى رفع نواقص موجود را کشف مىکند و تا حد لزوم به قوه تخریبى متوسل مىگردد در حالىکه انقلاب با خشم و غضب و حس انتقامطلبى آغاز مىشود.
بدین ترتیب در اکثر اوقات وظیفه یک فرد مصلح همان وظیفهاى است که یک انقلابگر بهعهده دارد با این تفاوت که اصلاح کننده ابتدا چگونگى مسائل و میزان آنها را بررسى مىکند و سپس به رفع آن مىپردازد در حالىکه شخص انقلابى بدون اینکه به عوامل خوب و بد و مفید و مضر توجه کند همه را از میان برمىدارد معمولا با افزایش مسائل و مفاسد در جامعه صبر و حوصله افراد، به پایان رسیده و این وضعیتبه آنها فرصت نمىدهد که بتوانند با شناخت مشکلات جامعه به رفع آن بپردازند و امور را اصلاح نمایند. بنابراین در چنین شرایطى روشهاى انقلابى بیشتر از تدابیر اصلاحى مؤثر واقع مىشوند. اما این واقعیت را نیز باید پذیرفت که انقلابات موفق وخامت و آشفتگى گذشته را بکلى از بین برده و همزمان با خاتمه تدریجى خشونتها نظام نوینى را پایهگذارى مىکنند.
در تاریخ معاصر جهان سه انقلاب عظیم ثبت گردیده است که به ترتیب در فرانسه روسیه و ایران به وقوع پیوستهاند. انقلاب فرانسه برخلاف سایر انقلابات که دوام چندانى ندارند تاکنون باقى است و امروز این انقلاب از دیدگاههاى زمان و فرهنگ غرب شناخته مىشود. اهدافى که انقلاب فرانسه بر پایه آنها شکل گرفته است عبارتند از آزادى فکرى، مساوات جسمانى، روشنفکرى و نظام جمهورى ولى در عین حال عنصر تندروى نیز در این انقلاب وجود داشت و در آن زمان نیز تحت تاثیر روحیه انقلابى تلاشهایى براى نابودى همه امور و عناصر گذشته صرف نظر از مثبتیا منفى بودن آنها انجام گرفت و اصول و قوانین جدید انقلابى اجرا گشت. در نتیجه این بحران شدید انقلابى کشور فرانسه تاکنون اعتدال مطلوب را در زمینههاى سیاسى اقتصادى و تمدن حاصل نکرده است. گفته مىشود که انقلاب فرانسه یک انقلاب موفق بوده است ولى امروز مشاهده مىشود که تمام شعبههاى ملى این کشور غیر مستحکمند
انقلاب روسیه نیز چنین حادثه بزرگى بود که در تمدن غرب رخ داد ولى این انقلاب در مدت یک قرن اهداف خود را بکلى تحریف کرد و اثرى را برجاى نهاد که غربیان را به تفکر واداشت که این انقلاب چرا شکستخورد و حتى براى آنان این سؤال را مطرح کرد که چرا این انقلاب برپا گردید. اما انقلاب ایران با توجه به نوع خود منحصر به فرد است. این انقلاب خارج از محدوده فرهنگ غرب بوده و معیارهاى فرهنگى آن بسیار متفاوت با معیارهاى غربى است.
آنچه انقلاب ایران را کاملا از انقلاب فرانسه متمایز ساخته است این است که انقلاب ایران برخلاف انقلاب فرانسه مدعى ایجاد نظام جدید نبود بلکه روح ابدیت را در نظام موجود دمیده و آن را با روش حیات ابدى هماهنگ ساخت.
براى تحلیل صحیح انقلاب ایران و اوضاع فعلى باید همه تعصباتى را که در مورد این انقلاب در اذهان ما وجود دارد کنار بگذاریم. زیرا بزرگترین مشکلى که مانع شناخت انقلاب اسلامى مىگردد این است که مسلمانان معمولا از دیدگاههاى نژادى و فرقهاى به آن مىنگرند. جهان اشتراکى و وابستگان آن سعى مىکنند این انقلاب را در پرتو افکار و عقاید کارل مارکس، لنین و انگلس در چارچوب جنگ تاریخى سرمایهدارى و غربت و انقلاب جدلیاتى نشان مىدهند، و تمام امور مربوط را فقط از دیدگاه قدرت مادى بررسى مىکنند. لذا ما نباید انقلاب ایران را با معیارهاى فکرى اعتقادى و با توجه به نظریات و منافع خود بسنجیم بلکه باید با توجه به اوضاع و افکار و عقاید موجود در این کشور پیرامون آن تحقیق نماییم هنگامى که انقلاب فرانسه یا روسیه را مطالعه مىکنیم هیچ کدام از عقاید و نظریات شخصى در ذهن ما وجود ندارند و تمام وقایع این انقلابها را فقط به وسیله آن افکار و نظریات مطالعه کرد که قوه محرکه انقلاب را فراهم کرده اند.
در مورد انقلاب ایران نیز اگر به همین روش عمل شود مشکلى باقى نخواهد ماند. مسلم است که عقاید و نظریات اسلامى شیعه قوه محرکه انقلاب بوده است پس باید براى مطالعه گسترده این انقلاب را برپایه همین اعتقادات بررسى نماییم.
امروز 19 سال از عمر انقلاب ایران مىگذرد اگر چه این کشور در تمام ادوار زمان مظاهرى از قدرت داخلى خود را عرضه داشته است ولى تازهترین این مظاهر قدرت که به صورت انقلاب اسلامى بروز کرده استیک رویداد عظیم در طول تاریخ این کشور و حتى تاریخ بشرى به شمار مىرود که تمام دنیا را به شگفتى واداشته است. انقلاب ایران انقلابى است پویا و ادامهدار. مبارزه با نظام فرسوده و قدرتهاى ارتجاعى همچنان ادامه داشته است چنانکه در دولتهاى جدیدالتاسیس آسیاى میانه براى احیاى ارزشهاى اسلامى ادامه دارد. این امر دورنمایى از آینده را نشان مىدهد و جزئیات آن هنوز بهطور واضح قابل فهم نیست زیرا تاریخ پس از گذشت قرنها حقایق را آشکار مىسازد.
آنچه بیش از سایر امور شگفتى و حیرت را بر مىانگیزد این است که ایران در طى این انقلاب بکلى دگرگون شد. شاه عقاید و نظریات غرب را با عقاید و نظریات مردم ایران هماهنگ دانست. در نتیجه، طوفانى از احساس حقارت و بیگانگى و خشم و غضب علیه دولت دامنگیر ملت ایران شد و بالاخره زمینه ایجاد انقلاب اسلامى توسط امام خمینى (ره) در ایران براى غلبه بر این مفاسد بهوجود آمد. پیروزى این انقلاب با رهبرى امام خمینى به مردم جهان آموخت که یک ملت فقط با ایمان، اراده محکم و اتحاد و آرزوى شهادت مىتواند قدرتهاى جهان را شکست دهد. این تجربه به روش کار نهضتهاى اسلامى جهت تازهاى بخشید. امروز نه تنها نهضت اسلامى در ایران بلکه در این عصر مادیگرایى فقط منافع اقتصادى انگیزه این انقلاب نیستند بلکه این انقلاب از نیروى ایمان سرچشمه گرفته و عقیده موجود و عزم و اراده اجراى نظام توحیدى هدیه اصلى آن مىباشد.
آنچه در ایران رخ داده استبر همه روشن است ولى سؤال اینجاست که چرا این امور اتفاق افتادند؟ این سؤال نه تنها براى ما بلکه براى مسئولین سیاسى طراحان برنامههاى اقتصادى کارشناسان امور مالى و توسعه سیاستمداران و دیگران نکات آموزنده بسیارى را در برمىگیرد.
به نظر من سه عامل مهم در انقلاب ایران دخالت داشته اند. یعنى من مىخواهم بعضى از تاثرات و مشاهدات خود را بیان نمایم. اگر چه برخى از آنها ظاهرا سطحى به نظر مىرسند ولى من معتقدم که تمام آنها مربوط به مسائل مهم و بنیادى مىباشند همانطور که قبلا نیز اشاره شد انقلاب اسلام ایران قصد ایجاد نظام جدید را داشتبلکه مىخواستبا همان نظام موجود روح تازه حیات ابدى را بیامیزد در عصر شاه مردم ایران دچار تسلط تمدن مادى بودند. تمدنى که حکمت نظرى و حکمت عملى آن بر پایههاى نادرست استوار شده بود و در تمام زمینههاى اخلاق، اقتصادى، علمى و غیره در جهت نادرستى قرار داشت.
جهل و غفلت موجب بیگانگى جامعه از تعهد و احساس مسئولیت شده بود و خودپرستى جایگزین خداپرستى شده بود و جامعه در پرتگاه نیستى و نابودى قرار گرفته بود. چاره این اوضاع فقط در این بود که به سرچشمه آسمانى علم و هدایت که خداوند آن را بهوسیله آخرین پیامبر خود به جامعه بشرى عنایت فرموده است مراجعه شود بنابراین مهمترین عظمت انقلاب ایران این است که این انقلاب براساس نداى توحید برپا گردیده و توانایى خود را از عقاید بنیادى اسلام بهدست آورد مسلمانان ایران دستبه یک جهاد دیگر تاریخى و برعلیه حکومت غیراسلامى زدند. ظلم و ستم نوکرى محکومى و غارتگرى که شاه جابر ایران ایجاد کرد در طول تاریخ بىنظیر است. نهضت اسلامى ایران برپایه کلمه طیبه شکل گرفته بود و این بهمعنى نجات از طاغوت و حمایتحق مىباشد روش آن چنین است که با تبلیغ و تلقین میزان حمایت مردم از نهضت افزایش یابد و تایید مردم برپایه احکام اسلامى حاصل گردد.
امام خمینى (ره) در نظر داشت که یک انقلاب گسترده اسلامى برپا گردد و براى این منظور باید افکار و اعمال تمام اعضاى جامعه در چارچوب قوانین اسلامى قرار مىگرفت. چنانکه امام خمینى (ره) سعى کردند شبهاتى را که درباره اسلام منتشر شده بود از بین برده و مردم را نسبتبه مسائل دینى و سیاسى آگاه سازد. ملت را از توطئات دشمنان استعمارگر آگاه نموده و احساسات مجاهدانه را در آنان ایجاد کردند تا بتوانند ملت و مملکت را از ظلم و ستم و تسلط بیگانگان نجات دهند.
نظامى که امام خمینى خواهان اجراى آن در ایران بود اصطلاحا نظام ولایت فقیه نامیده مىشود و امروز نیز این شعار پسندیده ولایت فقیه در ایران بهعنوان یک موضوع تربیتى در فضا منعکس مىشود: "مرگ بر ضد ولایت فقیه" فلسفه اجمالى فقیه را که ایشان بیان نمودهاند به شرح زیر است: براى سعادت بشر علاوه بر قانون وجود ضامن اجرایى آن نیز ضرورى است و خداوند همزمان با نزول قوانین اسلام حکم تشکیل ضامن اجراى قانون را نیز صادر فرموده است. کتاب قانون بهصورت قرآن مجید توسط پیامبر اسلام (ص) به ما رسیده است و پیامبر (ص) نیز با تشکیل یک جامعه اسلامى برپایه دستورات قرآن عملا این قانون را اجرا نمودند. بدیهى است که اجراى اسلام فقط منحصر به دوران زندگانى پیامبر نمىباشد بلکه یک امر ضرورى است که باید دائما برقرار باشد و معطل نمودن هریک از قسمتهاى آن مخالفت آشکار با اسلام است. بیش از هزار سال از غیبت امام مهدى (عج) مىگذرد و ممکن است که این غیبت تا هزاران سال دیگر نیز ادامه داشته باشد. آیا در این مدت احکام اسلامى معطل خواهند بود و مردم بهطور کلى آزاد خواهند بود؟ کسانىکه معتقدند که اجراى نظام اسلامى تا ظهور حضرت امام زمان (عج) ضرورى نمىباشد، در واقع منکر ضرورت اجراى اسلام و دائمى بودن این دین هستند.
امام خمینى (ره) پس از بیان این مقدمه مهم و بنیادى ادامه مىدهد که عقل و دین حکم مىکنند که دولتهاى موجود را نباید به حال خود نگهداریم زیرا همه این دولتهاغرق در گمراهى هستند و بهجاى شریعت الهى فرمان خود را در جامعه اجرا مىکنند بر مسلمانان واجب است که از سراسر جهان براى برپا نمودن انقلاب اسلامى بپاخیزند زیرا پس از پیامبر (ص) و ائمه (ع) این وظیفه بر دوش آنها گذاشته شده است.
امام خمینى (ره) ولایت فقیه را به دو نوع تقسیم مىکند. تکوینى و تشریعى اولى فقط مخصوص ائمه (ع) و دومى منصب عمومى ولایت مىباشد فقهاى امت مىتوانند این مقام را کسب نمایند. در آن صورت بر مردم لازم خواهد بود که از فقیه اطاعت کنند
نظرى که امام خمینى (ره) درباره تقیه اختیار نموده است، بخش مهم دیگرى از اندیشه انقلابى ایشان مىباشد. چکیدهاى از این تفکر ایشان به این صورت است که : " ما براى غلبه اسلام تمام امیدهاى خود را به امام زمان (عج) معطوف کردهایم و براى مصونیت از خشم دستگاه طاغوتى به تقیهاى متوسل شدهایم که اسلام اجازه آن را نمىدهد. ما باید خود، انقلاب اسلامى را برپا نماییم. دین کامل اسلام که از سوى خداوند متعال توسط پیامبر اکرم (ص) عرضه شده است هنوز تمام جهان را تحت پوشش قرار نداده استبا ظهور امام زمان (عج) انقلاب اسلامى در سراسر جهان گسترش خواهد یافت. انقلاب ایران با نداى توحید یعنى اعلام برائت از هرگونه نظام غیر الهى برپا گردید از آنجا که نظامهاى پادشاهى، خودکامگى و استبداد مغایر با نظام حکومت الهى بودند انقلاب ایران ضد این قوانین باطل و غیر اسلامى بود نظام سیاسى اسلام یک نظام الهى است که متمایز از تمام نظامهاى دیگر مىباشد. در این نظام حق مالکیت و حاکمیت از آن خداست و مسلمین بهعنوان نمایندگان الهى نظام خلافت و جانشینى پروردگار را اجرامىنمایند در این نظام فقط قرآن و سنت از لحاظ قانونى اولویت دارند.
در این نظام که براساس شورى عمل مىکند از وظایف حتمى دولتبه شمار مىرود فریضه اصلى دولت اسلامى خدمتبه مردم جامعه است و ظلم و ستم بر جامعه از خصوصیات سلطنت مطلقه مىباشد و نظام شورایى اسلام نظامى است که ظالم و ستمگر در آن راه ندارد. جامعه اسلامى بعد از عصر خلافت راشدى همواره دچار نظام اکمیتبودهاند. با خاتمه عصر استعمار، در بسیارى از کشورهاى مسلمان نظام جمهورى غربى جانشین نظام سلطنتى قبلى شد و در سایر کشورهاى اسلامى نظام سلطنتى همچنان باقى ماند. ایران نخستین کشور جهان است که با رهبرى امام خمینى انقلابى را بر ضد سلطنت و حاکمیتبرپا نموده و توسط آن نظام سلطنتى را با شکست آشکار روبه رو ساخت
بىثباتى اقتصادى کشور سومین عامل مهم انقلاب ایران بود. قبل از هر چیز باید توجه داشت که اگر بهصورت ناقص از نظام اقتصادى غرب تقلید کنیم مسائل اقتصادى ایجاد خواهد شد این مسائل منجر به ناآرامى جامعه خواهند گشت. این ناآرامى نیز بهصورت مخالفت و سرپیچى علنى از احکام دولتبروز خواهد کرد در ایران نیز انباشته شدن سرمایه کشور در نزد عدهاى بخصوص باعث وخامت اوضاع شده بود. ولى آنچه مردم را به انقلاب علیه نظام شاهنشاهى واداشت طرز بهدست آوردن، و نمایش این سرمایه بود مردم قادرند تا حد شگفتانگیزى مشکلات مادى را تحمل کنند ولى هنگامىکه افرادى از میان خود آنها به عزت نفس و موقعیتبنیادى اجتماعى آنان لطمه وارد کنند.