در ذیل به طور فشرده به کارکردهاى ایمان مذهبى در دو جنبه معنویت و اخلاق مى پردازم:
1. ایمان پشتوانه اخلاق است, یعنى اخلاق بدون ایمان اساس و پایه درستى ندارد; زیرا همه امورى که فضیلت بشرى نامیده مى شوند, مغایر با اصل منفعت پرستى است و تنها ایمان مذهبى است که به انسان این احساس را مى بخشد که کار خوب و صفت خوب درنزد خدا ازبین نمى رود و هرمحدودیتى ازاین قبیل, جبران مى شود.
2. اثر دیگر ایمان, سلامت جسم و جان است. آدم با ایمان, روحى مطمئن تر و روانى آرام تر و قلبى سالم تر دارد.
3. ایمان, بین فرد و جامعه تعادل و هماهنگى ایجاد مى کند. اجتماعى که متشکل از افراد مختلف است و هر فردى دارى رإى و میلى برخلاف رإى و میل دیگرى است, از درون موجد ناسازگارى و تضاد است. باید از طرف جامعه و فرد توإما انعطافى پیدا شود تا شرط ادامه حیات ایجاد شود. دین عامل اصلى این تطابق است, چرا که به جامعه عدالت مى دهد و به فرد رضا و تسلیم. این رضایت به معناى رضایت از سهم معین و حق مشخص است که باید به همگان تعلق گیرد.
4. ایمان موجب تسلط کامل بر نفس است. این معنا مانند سایر مفاهیم اخلاقى از قبیل استقامت و عدالت, فرع دین و مذهب نمى باشد و مذهب آن را به وجود نیاورده, بلکه اجراى آن را بهتر تإمین کرده است.(44)
3. نقد ایراد آخرت گرایى ذیل سوره احزاب آیات 28 ـ 29 (که به زنان پیامبر پیشنهاد شده است یا حیات دنیا و زینت هاى آن را طلب کنند و در نتیجه از پیامبر جدا شوند و یادر پى خدا, رسول و آخرت باشند و از اجر عظیم الهى بهره مند شوند) علامه طباطبائى مى فرماید: مراد از اراده حیات دنیا و زینت آن, این است که انسان دنیا و زینت آن را اصل و هدف قرار دهد, چه این که آخرت را هم در نظر بگیرد یا خیر. و مراد از اراده حیات آخرت نیز این است که آدمى آن را هدف و اصل قرار دهد و دلش همواره متعلق به آن باشد, چه این که حیات دنیایى اش هم توسعه داشته باشد و به زینت و صفاى عیش نایل بشود یا آن که از لذایذ مادى به کلى بى بهره باشد.(45)
کتب روایى مامشحون است از روایاتى از قبیل ((اعمل لدنیاک کانک تعیش ابدا)) که آباد کردن دنیا را تلاشى مستمر و پایان ناپذیر معرفى کرده است. ضمن آن که در ((وسائل الشیعه)) که از معتبرترین کتب روایى ماست, نوزده باب در مورد تجارت, مضاربه, طلب رزق, کشت و زرع و استحباب مباشرت در امور اقتصادى بزرگ وجود دارد.(46)
از دیدگاه اسلام, میان زندگى دنیا و زندگى آخرت رابطه و پیوستگى بسیار شدیدى وجود دارد تا آن جا که پیامبر(ص) فرموده است: ((الدنیا مزرعه الاخره)). این که این جا دارالعمل است و آخرت دارالجزإ, صریح در این معنا است که این جا جاى سعى و تلاش است. روح و اساس تعلیمات انبیا هم همین است که میان دنیا و آخرت پیوستگى وجود دارد و نظام دنیا را هم که درست مى کنند به همین اعتبار است; یعنى اگر نظام دنیا نظام صحیح و عادلانه نباشد, آخرتى هم درست نخواهد شد. از نظر اسلام, سعادت واقعى بشر در دنیا و سعادت واقعى بشر در آخرت توإم اند. آن چیزهایى که از نظر اخروى گناه است و سبب بدبختى اخروى است, همان هاست که از نظر دنیوى هم, نظام کلى زندگى بشر را فاسد مى کند.(47)
در ادامه بحث لازم است به این نکته اشاره شود که برخوردارى از دنیا مستلزم محرومیت از آخرت نیست; چرا که میان هدف قرار گرفتن آخرت و برخوردارى از دنیا تضاد نیست, ولى میان هدف قرار گرفتن دنیا و برخوردارى از آخرت تضاد وجود دارد. تضاد میان دنیا و آخرت از نظر هدف قرار گرفتن یکى و برخوردارى از دیگرى, از نوع تضاد میان ناقص و کامل است که هدف قرار گرفتن ناقص مستلزم محرومیت از کامل است; اما هدف قرار گرفتن کامل مستلزم محرومیت از ناقص نیست, بلکه مستلزم بهره مندى از آن به نحو شایسته و در سطح عالى و انسانى است.(48)
بى ارزشى دنیا, بى ارزشى مقایسه اى است. دین با منطق عالى خود ارزش دنیا را از آن چه هست و همه مى فهمند, پایین نیاورده, بلکه ارزش معنویت, فضیلت و حقوق اجتماعى را که کم تر مردم به آن پى مى برند, معرفى کرده و بالا برده است.(49)
4. نقد ایراد مخالفت با انباشت سرمایه و سرمایه داران رجوع به تمام آیاتى که دارایى را مذموم شناخته اند, این امر را ثابت مى کند که مذمت در جایى است که وجود آن موجب تفاخر و خروج از صراط حق شود. این معنا حداقل به سه دلیل صحیح است:
الف) در آیات الهى از ثروتمندان به ((مترفین)) تعبیر شده است. اتراف به معناى غوطه ور شدن در نعمت هاى مادى است.(50) همین امر با توجه به قاعده ادبى ((الوصف مشعر بالعلیه)) حاکى از آن است که علت مذمت, اتراف و غفلت از یاد خداست نه وجود ثروت.
ب) از حضرت امیر روایت شده است: ممکن است بند کفش کسى, باعث عجب او شود و به همین جهت مشمول آیه ((تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علوا فى الارض و لا فسادا)) شود.(51)
ج) در بسیارى از آیات, حب مال به عنوان دل بستگى مذموم شناخته شده است: ((و تحبون المال حبا جما)).(52)
بنابراین, نه تنها مقدار مال تحدید نشده است بلکه این امکان وجود دارد که در جهت تقرب به پروردگار مورد استفاده قرار گیرد.(53) هم چنین مطابق آیه 23 سوره زخرف و آیه 34 سوره سبإ, مخالفت مترفین با دعوت انبیا فقط ماهیتى روانکاوانه ندارد (که به تحلیل نقش زیاده روى در تلذذ از نعمت ها, روى فکر و اعتقاد محدود شویم), بلکه نظام هاى اقتصادى و فرهنگى جوامع, تعاملى دوگانه داشته و هر تغییرى در یکى لزوما دیگرى را نیز متحول خواهد ساخت. بنابراین, مترفین از نظام فکرى پیشین به این دلیل حمایت مى کردند که منافع اقتصادى و تنعمات خویش را در آن جست وجو مى کردند.
بى شک علاقه بشر به دنیا, طبیعى و فطرى است. در این صورت چگونه ممکن است بد و مذموم باشد؟ در قوا و غرایز انسان و در میل ها و رغبت هاى او هیچ میل و رغبت طبیعى و فطرى نیست که بى حکمت باشد; براى مثال, علاقه به مال و ثروت از جمله علایقى است که بدون آن ها اساس زندگى بشر از هم پاشیده مى شود.
آن چه را قرآن مذموم مى شمارد علاقه به معنى بسته بودن و دلخوش و قانع بودن و رضایت دادن به امور مادى و دنیوى است: ((المال والبنون زینه الحیاه الدنیا والباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا وخیر إملا));(54) یعنى ثروت و فرزندان مایه رونق زندگى همین دنیا هستند و اما اعمال صالح که باقى مى مانند ازنظر پاداش الهى و از نظر این که انسان آن ها را هدف و ایدهآل قرار دهد, بهترند.
فرق است بین علاقه به مال و فرزند و سایر شئون زندگى دنیوى و بین قانع بودن و غایت آمال قرار دادن آن ها. وقتى نقطه هدف, جلوگیرى از انحصار و محدود شدن بشر به علایق مادى باشد, راه چاره سرکوب کردن و قطع و بریدن علایق طبیعى مادى و منهدم کردن این نیروها نیست, بلکه راه چاره آزاد کردن و به کار انداختن یک سلسله علایق دیگرى است که آن ها بعد از علایق جسمى پیدا مى شوند و احتیاج به تحریک و احیا دارند.
پس در حقیقت, تعلیمات دینى براى بیدار کردن شعورهاى عالى ترى در انسان است و آن شعورها در غریزه و فطرت بشر هستند و چون عالى ترند و از مقام عالى انسان سرچشمه مى گیرند, دیرتر بیدار مى شوند و احتیاج به تحریک و احیا و بیدار کردن دارند. آن شعورها مربوط به معنویات است. هر علاقه اى چشمه اى است از روح انسان که باز مى شود و جارى مى گردد. مقصود دین, بستن چشمه هاى محسوس مادى نیست بلکه مقصود باز کردن و کوشش براى جارى ساختن چشمه هاى دیگر است.(55)
5. نقد ایراد سفارش به انفاق در آیه 34 سوره توبه آمده است: ((والذین یکنزون الذهب والفضه ولا ینفقونها فى سبیل الله فبشرهم بعذاب إلیم)). مطابق این آیه شریفه, انفاق در راه خدا عبارت است از آن انفاقى که قوام دین به آن است; مانند انفاق در جهاد و در جمیع مصالح دینى که حفظش واجب است و هم چنین آن شئون اجتماعى مسلمین که با زمین ماندنش شیرازه اجتماع از هم گسیخته مى گردد و نیز حقوق مالى واجب. و نهى در آیه شریفه, نهى از داشتن پول نیست, بلکه نهى از حبس آن است; چون اسلام مالکیت اشخاص را از حیث کمیت محدود نکرده و حتى اگر شخص مفروض, هزارها برابر آن دفینه, ثروت مى داشت ولى آن را حبس نمى کرد و در مجراى معاملات و اصلاح گوشه اى از شئون جامعه قرار مى داد, هیچ عتابى از سوى اسلام متوجه او نمى شد. و اما انفاق هاى مستحب از قبیل توسعه بر خانواده و دادن به فقرا در غیر موردى که به مقتضاى مصلحت جامعه مسلمین واجب شود, انفاق در راه خدا که مورد نظر آیه است, نیست, بنابراین ترک آن و جمع مال کنز شمرده نمى شود.(56)
از طرفى دیگر, مطابق سیره معصومین(علیهم السلام) انفاق مستحب, به ضعفا و از کار افتادگان تعلق مى گیرد, نه کسانى که توانایى کسب درآمد را دارند. با این فرض, سفارش ایشان به کار و کسب رستگارى اخروى از ناحیه آن, خلاف عقل, منطق و وجدان بشرى است.
بنابراین, یکى از دو امر احتمال دارد: یا پروتستانیسم با سفارش به کسب همگانى رستگارى, خلاف عقل و متداول همه جوامع, حتى جوامع متعلق به خود, مشى کرده است و یا منظور, افراد سالم و تواناست که در این صورت تفاوتى با اسلام ندارد.
6. نقد ایراد فقدان عقلانیت در قرآن, لغت عقل پنجاه مرتبه به کار رفته و سیزده مرتبه در پایان هر استدلال عبارت ((افلا تعقلون)) یا ((افلا تفقهون)) تکرار شده است.
بسیارى از این موارد, تدبر در طبیعت را سفارش مى کنند; مانند آیات 27 ـ 28 سوره فاطر که در پایان با عبارت: ((انما یخشى الله من عباده العلمإ)) خشیت الهى را ناشى از سیر آفاقى مى داند و با توجه به آیات قبل که تدبر در طبیعت را مطرح مى نماید, مقصود از این علم, علم به پدیده هاى طبیعى است.
دعوت به تعقل که منطق قرآن را تشکیل مى دهد, موقعیت کلامى و فقهى شیعه را در مواجهه با جریانات افراطى (طرفداران قیاس و تفویض) و تفریطى (منکرین قیاس و جبرى مسلکان), کاملا ممتاز ساخت و اگر این راهى که ایشان با فهم دقیق قرآن باز کردند, تعقیب مى شد, منشإ پیدایش بسیارى از علوم اجتماعى در میان مسلمانان مى شد; همان علومى که اروپاییان سرچشمه آن را یافته و دنبال کردند.(57)
نهایتا در مقام پاسخ گویى به تقسیم بندى چهارگانه عمل اجتماعى باید متذکر شد که: اولا, همه جوامع حتى جوامع غربى داراى نظام ارزشى مقبول ولایتغیرى هستند که به مثابه سنگ بنایى براى قرار دادن سایر عناصر فرهنگى بر آن تلقى مى شوند; به طورى که در هنگام تخطى از آن ها هیچ گونه اغماضى به خرج نمى دهند. این اصول شامل لیبرالیسم, ناسیونالیسم, اومانیسم و سکولاریسم مى شود.
ثانیا, تغییر اهداف همواره عقلانى قلمداد نمى شود; چه بسا که این تغییر در پاره اى موارد انحراف از طبیعت و هویت واقعى انسان باشد که خسارت ها و فجایع عظیمى بر آن مترتب شود. این بحث با رد نسبیت اخلاقى و استشهاد به افعالى که هیچ گونه توجیه مادى ندارد ـ مانند شرکت در کارهاى خیریه ـ مبرهن مى گردد.
ثالثا, در اسلام اهداف نیز در هر زمان ممکن است بسته به مصالح عالیه اسلام از باب ((الاهم فالاهم)) مورد تجدیدنظر قرار گیرد; به ویژه که اجتهاد به عنوان موتور محرکه در بدنه اسلام تعبیه شده است.
قرآن کریم ایمان را بر پایه تعقل و تفکر گذاشته است. قرآن همواره مى خواهد که مردم از اندیشه به ایمان برسند. قرآن در آن چه باید به آن مومن و معتقد بود و آن را شناخت, تعبد را کافى نمى داند, لذا در اصول دین باید تحقیق کرد.(58) در اسلام جهان شناسى مذهبى, در متن مذهب, رنگ فلسفى یعنى رنگ استدلالى و تعقلى به خود گرفته است. ازاین رو, جهان بینى اسلامى در عین این که جهان بینى مذهبى است, نوعى جهان بینى عقلانى ـ فلسفى است.
از مزایاى جهان بینى مذهبى که جهان بینى علمى و جهان بینى فلسفى محض, فاقد آن اند, این است که علاوه بر جاودانگى و علاوه بر عموم و شمول, قداست بخش است. به اصول جهان بینى تقدس مى بخشد و با توجه به این که ایدئولوژى باید از حرارت ایمان برخوردار باشد و گرایش ایمانى به یک مکتب مستلزم حرمتى است در حد قداست, روشن مى شود که یک جهان بینى آن گاه تکیه گاه یک ایدئولوژى واقع مى شود که رنگ و صبغه مذهبى داشته باشد. کوتاه سخن این که یک جهان بینى آن گاه مى تواند تکیه گاه عالى و بى نقص یک ایدئولوژى قرار گیرد که وسعت و استحکام تفکر فلسفى و قدس و حرمت اصول مذهبى را داشته باشد.(59)
محور فعالیت بشر احتیاج است, یعنى خدا انسان را در این دنیا با یک سلسله احتیاجات واقعى مانند احتیاج به خوراک, پوشاک, مسکن و ... آفریده است. یک سلسله از احتیاجات بشر ثابت و لایتغیر است. بشر باید به روح خودش نظام بدهد, دستورالعمل اخلاقى بدهد و این ها در همه زمان ها یک جور است. هم چنین است در مورد بعضى ارتباطاتى که بشر با مخلوقات دیگر, نظیر زمین, درخت و حیوانات دارد. ولى انسان براى تإمین همین احتیاجات, به یک سلسله ابزار و وسایل نیاز دارد. وسایل در هر عصر و زمانى فرق مى کند چون وسایل در ابتکار خود بشر است. دین به وسیله (البته مشروع) کارى ندارد. دین هدف را معین مى کند و راه رسیدن به هدف را, اما تعیین وسیله تإمین احتیاجات در قلمرو عقل است. عقل هر روز وسیله بهترى انتخاب مى کند و بشر به حکم قانون اتم و اکمل مى خواهد از هر راه که ساده تر و کم خرج تر باشد به هدف خودش برسد. این در حالى است که یک سلسله از احتیاجات یعنى آن هایى که انسان را به احتیاجات اولیه مى رساند, متغیر است.
به طور فشرده, در اسلام اولا, اهداف, آرمان ها و ارزش هاى مطلقى وجود دارد که لایتغیرند, لکن این اهداف بر اساس احتیاجات ثابت و لایتغیر همه افراد انسانى در همه زمان ها و مکان ها شکل گرفته اند و از آن جا که انسان ها در این احتیاجات یکسان بوده و دگرگونى در آن ها راه ندارد, اهداف و آرمان هاى تعیینى از سوى دین نیز غیر قابل تغییر است. ثانیا هم چنان که در طرح ایراد نیز بدان تصریح شده است, عمل عقلایى ارزشى از نظر به کار بردن وسایل منطقى براى نیل به هدف, عقلایى است; به دیگر سخن, از بهترین وسایل جهت نیل به هدف بهره مى گیرد و این جا حوزه دگرگون پذیرى دینى است. (60)
نتیجه گیرى مراجعه به منابع اصیل اسلامى کاملا آشکار مى نماید که فرهنگ اسلامى نه تنها با پیشبرد فکر و تکنولوژى در تعارض نیست, بلکه همانند آن چه در مغرب زمین رخ داد, مى تواند بزرگ ترین و بالاترین نقش را در این زمینه ایفا کند. با اثبات این امر که اسلام ناب و خالص داراى عناصرى است که کاملا با پیش زمینه هاى مورد نیاز براى توسعه اقتصادى منطبق است, هر گونه ناخالصى هاى هنجارى و نهادینه شده در طول قرون متمادى مردود مى باشد و نباید به عنوان فرهنگ اسلامى و خودى مورد دفاع جاهلانه قرار گیرد. بدین ترتیب, بازسازى فرهنگ امروزین جامعه ما بر مبناى مکانیسمى کاملا خودى, معقول و خودجوش صورت خواهد گرفت که از یکسو نظام فرهنگى بومى را به طور یکپارچه و منسجم حفظ خواهد کرد و از سوى دیگر از اصلاحات موضعى که کاملا منفعلانه و برگرفته از سایر منابع فرهنگ ساز است, کاملا اجتناب مى شود.