پیشفرضهای هستیشناسانه
1. هستی (واقعیت) دارای سه سطح عقلی، خیالی و حسی میباشد.(جوادی آملی 1378: 317 )
2. ویژگی هر کدام از این سطوح در شدت و ضعف هستی آن نهفته است بهگونهای که هستی عقلی در کمال شدت و از این روی تجرد محض است و هستی خیالی در مرحله پایینتر از شدت وجودی است و از تجرد کامل برخوردار نیست و هستی حسی در مرحله دانی و پست وجودی است و نسبت به دو سطح قبلی از تجرد برخوردار نیست.
3. این سه سطح از هستی منفک از هم نبوده و با یکدیگر ارتباط طولی داشته بهگونهای که هر سطح مادون از هستی? حقیقتی از خود را در سطح عالیتر دارد و اشتراک و افتراق آن با مرحله قبل در شدت و ضعف هستی خود است.
4. تدبیر این سه سطح از هستی به صورت نزولی بوده بهگونهای که سطح هستی عقلی تدبیر سطح هستی خیالی و آن نیز سطح هستی حسی را به عهده دارد. بنابراین یک رابطه علت و معلول و منظمی به نحو نزولی از بالا به پایین حاکم است.(جوادی آملی 1375: 528)
پیشفرضهای معرفتشناسانه
1. معرفت از سنخ هستی است. از این روی باید بین معرفت که از سنخ هستی است و مفهوم ذهنی که به حمل اولی مفهوم است گرچه به حمل شایع هستی است فرق گذاشت بنابراین معرفت به «عالم واقع» از سنخ پیدا شدن مفهوم و تصویر ذهنی از «عالم واقع» نیست بلکه نوعی از هستی است که موطن آن نفس انسانی است.(جوادی آملی: 1375: 96)
2. نفس انسانی به عنوان ساحتی از وجود است که محل توطن معرفت بوده بهگونهای که معرفت با آن یکی شده و اتحاد مییابد و پس از اتحاد سایهای از آن به صورت مفهوم در ذهن فاعل شناسا نقش میبندد که ازآن تعبیر به وجود ذهنی میشود.
3. با توجه به سه سطح از هستی عقلی، خیالی و حسی، نفس در کسب معرفت به سوی این سه سطح حرکت کرده و بسته به ظرفیت و توان خود فعلیت و صیرورت حسی، خیالی و عقلی میباید و نسبت به عالم حسی، معرفت حسی و عالم خیالی، معرفت خیالی و عالم عقلی، معرفت عقلی پیدا میکند. با این تأکید که کسب این معارف به معنی حصول صورت مدرَک در ذهن مدرِک نیست بلکه شدن و صیرورت نفس در مرحله اتحاد با مدرکات حسی، خیالی و عقلی است. سنخ هستیشناسانه این مدرکات، سنخ تجردی است حتی آنجا که ادراکات حس صورت میگیرد گرچه مدرَکات بالعرض از ادراکات حسی مادیاند اما مدرکات بالذات آن هستی تجردی دارند گرچه نسبت به مدرکات خیالی و عقلی از تجرد کمتری برخوردارند.(جوادی آملی:1375: 230 ). ارتباط و کیفیت مواجهه با این مدرکات، حضوری و بدون نیاز به واسطه میباشند. بنابراین معرفت حضوری و نه حصولی نسبت به مدرکات حاصل میشود. گرچه معرفت به پدیدههای حسی به عنوان مدرکات بالعرض با واسطه صورتهای حسی آنان صورت میگیرد و به همین دلیل معرفت به آن پدیدههای حسی حصولی است اما معرفت نسبت به آن صورتهای حسی حضوری میباشد و این به دلیل تجرد نفس به عنوان مدرِک و تجرد آن صور حسی، خیالی و عقلی به عنوان مدرَک میباشد که از تلاقی و سپس صیرورت این دو مدرِک و مدرَک مجرد، حضور مدرِک در نزد مدرَک و یا همان اتحاد عاقل با معقول رخ میدهد.
5. این نحو از معرفت گرچه حضوری است اما معیار مطابقت آن با واقع که در نزد عموم فیلسوفان مسلمان به عنوان معیار صدق پذیرفته شده است باید ملاحظه شود. زیرا لزوم ارائه این معیار در مقام اثبات است نه ثبوت و مقام اثبات ناظر به ارائه برهان و استدلال است و برهان برای ادعای تطابقی خود با مبرَهن نیاز به احراز مطابقت با واقع دارد.
6. نقش پدیدههای حسی در کسب معرفت و صیرورت نفس به مدرکات حسی، نقش اعدادی است نه ایجادی.(طباطبایی1416ه .ق: 238 و جوادی آملی1375 :43) همچنان که تحولات پدیدههای حسی زمینه را برای آفرینش پدیدههای حسی دیگر از مبدا فاعلی فراهم میکند مشاهده پدیدههای حسی نیز زمینه را برای فعلیت یافتن نفس فاعلشناسا از طریق حرکت به سوی مدرکات حسی فراهم میکند از آنجا که سنخ مدرکات حسی تجردی است، بین پدیدههای مادی حسی و مدرکات تجردی حسی نمیتواند سنخیت علی و معلولی از نوع ایجادی باشد بلکه صرفاً اعدادی است.(جوادی آملی:1375 176)
7. هر چقدر که بتوان حرکت نفس را به سوی سطوح سهگانه هستی تقویت و شتاب بخشید صیرورت نفس در این سطوح کاملتر شده و بنابراین معرفت بیشتری صورت میگیرد.
8. سیر نفس به سوی سطوح سهگانه ادراکی، سیر از هستی مادی به سوی هستی تجریدی است (جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء) هر روشی که نفس را از توجه و تعلق به هستی مادی کمتر کند و توجه بیشتر آن را به هستی تجریدی کمک نماید صیرورت نفس به آن ادراکات سریعتر و کاملتر میگردد.
9. راه سیر و سلوک، ریاضت، معنویت، تقوی و اخلاق باعث کاهش توجه و تعلق نفس به عالم مادی شده و از سویی باعث شدت تعلق آن به عوالم غیر مادی گردیده در این صورت دسترسی و صیرورت نفس به عوالم ادراکی و معرفتی کامل شده و معرفت بیشتری حاصل میگردد.(جوادی آملی:1375 253)
با توجه به مفروضات فوق به تطبیق دیدگاه فیلسوفان مسلمان بر مطالعه دانش سازمانی میپردازیم.
مفهوم «سازمان» مفهومی اعتباری است که از مشابهت و در مقایسه با طبیعت برساخته شده است. بنابراین سازمان به حمل اولی نه در جهانهای سهگانه و نه در ادراکات متناظر با آن جهانها قرار میگیرد(فنایی اشکوری:1375 244) این مفهوم استعاری به وسیله قوه متخیله انسانی خلق شده تا به کمک آن تسهیلی در تأمین نیازهای واقعی انسان صورت گیرد(مطهری:1371 371) این نیازها البته مبتنی بر شناختهای واقعی انسان آشکار و معلوم میگردند از این روی این مفاهیم استعاری در خلاء شکل نمیگیرند بلکه مبتنی بر شناختهای واقعی از جهان که پیامد آن شناختهای واقعی از نیازها هستند شکل میگیرد. مفاهیم اعتباری به خودی خود هیچ نقش واقعنمایی و حکایتی از عالم واقع ندارند. به همین دلیل تابع معیار مطابقت و عدم مطابقت با واقع نیستند بلکه صرفاً تابع مفید و عدم مفید بودنند(گائینی:1382) و این بیانگر نقش کارکردی آنان در تأمین خواستههای انسانی است. بنابراین رویکرد به آنان پراگماتیسمی است نه رئالیستی.
توانایی تخیل ذهن انسانی از مشابهت و مقایسه با طبیعت به گرتهبرداری از نظم طبیعی میپردازد. و با خلق اعتباری این نظم در جهان پس از اجتماع به ساماندهی رفتار عاملهای اجتماعی جهت رسیدن به خواستههای واقعی میپردازد و این ساماندهی در قالب «سازمان» شکل میگیرد. برداشت از نظم طبیعی، البته با شناختهای واقعی از طبیعت میتواند متحول شود. شناخت مکانیکی از نظم به شناخت ارگانیکی تغییر مییابد و به مثابه این تحول در شناخت واقعی، مفهوم اعتباری از نظم نیز میتواند از نظم مکانیکی به ارگانیکی تغییر یابد.
از آنجا که علم مدیریت نه یک رشته علمی و نه رشتهای میانرشتهای است بلکه از مجموعه رشتههای مرتبط تشکیل شده است 17 ) : (Griseri 2002؛ وامدار علومی است که دربردارنده نظریههای ناظر به واقع میباشند (بر مبنای واقعگرایی). محور و عنصر اساسی این نظریهها انسان است. انسان در ارتباط با خود، دیگران و محیط. آنچه از این نظریهها به دست میآید پس از انطباق با سازمان در قالب مدل کاربردی درآمده و به وسیله مدیران اجرایی بهکار گرفته میشود. به همین دلیل از علم مدیریت به تکنولوژی نرم یاد میشود. 38) : (Griseri:2002 نظریههای مدیریتی شکل و قالب کاربردی نظریههای دیگر علوم مرتبط است. بنابراین دانش مدیریت محصول دو سطح از نظریه است سطحی که در توصیف و تبیین پدیدههای عینی مانند انسان با لحاظ ارتباطهای سهگانهاش که برساخته از علوم مرتبط است و سطحی دیگر که مدلهای کاربردی از نظریههاست و این علاوه بر سطح بنیادین از نظریههای فلسفی و متافیزیکی است که محیط نرم سازمان را تحت تأثیر قرار میدهد.
پیچیدگی سازمان در پیچیدگی نظریههای سطح اول است که البته بهگونهای عارضی در مدلهای کاربردی تأثیرگذار است.
راهحل عرفانی به ما یادآور میشود که اگر علت پیچیدگی سازمانی در محدودیت ذاتی توانایی ادراکی انسان است؛ میتوان با بهکارگیری روش سیر و سلوک، معنویت و اخلاق نقبی به عالم معنا زد و از آن طریق بر ادراک بشری خود از واقعیت افزود و با علمی برآمده از مدرسه و میکده مدلی کاربردی برای سازمان و اداره آن فراهم نمود.
با تبیین فوق شاید بتوان آیه 29 سوره انفال که میفرماید: «إَن تَتَّقُواْ اللّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَاناً» و آیه 3ـ4 سوره طلاق: «مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا ? وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ» در این چارچوب نظری تفسیر نمود.(جوادی آملی:1375 45)
منابع:
1.قرآن مجید
2.جوادی آملی(1378).معرفت شناسی در قران مجید?قم?اسرا?
3.جوادی آملی(1375).رحیق مختومج3 ?قم? اسرا.
4. جوادی آملی(1375).رحیق مختوم ج 5 ? قم? اسرا.
5. جوادی آملی(1375).رحیق مختوم ج 4 ?قم? اسرا.
6.طباطبائی(1416 ه.ق). نهایة الحکمه. بی جا? دارالتبلیغ الاسلامی.
7.فنایی اشکوری? محمد? (معقول ثانی? ج1 ? قم? انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی?
8. مطهری?مرتضی? (1371). مجموعه آثار. ج1 ? قم? چاپ انتشارات صدرا.
9. گائینی? ابوالفضل? (1382) .پیش فرض های معرفت شناسی در مدیریت اسلامی? فصلنامه حوزه و دانشگاه? قم? واحد چاپ و نشر پژوهشکده.
10. صمدی? عباس؛(1380). تاثیر مبانی فکری و فلسفی مکانیک کوانتوم بر تئوری های سازمان ومدیریت. فصلنامه: دانش مدیریت
11.گلشنی? مهدی(1369)؛ دیدگاه های فلسفی فیزیکدانان معاصر؛
12.باربور? ایان (1374)؛ عام ودین؛ ترجمه: بهائ الدین خرم شاهی؛ مرکز نشر دانشگاهی.