اینکه چرا حفظ ارزشهای فرهنگی اهمیت دارد به این موضوع برمیگردد که فرهنگ نه تنها تجربهها را ذخیره میکند و از نسلی به نسل دیگر میسپارد، بلکه به همین اندازه هم نماینده کشف و جستجوی آینده است.باید دانست که کاربرد فرهنگ از پیشرفت آینده آدمی جداییناپذیر است. موضوع قابل توجه این است که درست است که در سراسر جهان تمامی ملتها و کشورها به توسعه میاندیشند، اما در کنار آن به سوی افزودن مراکز و الگوهای فرهنگی نیز گام برمیدارند. وقتی در مورد ارتباط توسعه و فرهنگ سخن میگوییم باید توجه داشته باشیم که مسئلهای به نام توسعه فرهنگی نیز در این میان نمود پیدا میکند. توسعه فرهنگی به معنای تکامل ارزشهاست و به هیچ وجه در تضاد با حفظ ارزشها نیست. بنابراین هنگامی که روح تازهای در ارزشهای فرهنگی دمیده میشود و چشماندازهای جدیدی رخ مینماید، تحلیل و پذیرش این نورسیده باید در جامعه به نحو شایسته انجام گیرد.این مهم با وارد کردن توسعه در فرهنگ و داخل کردن فرهنگ در توسعه شدنی است.
توسعه هنگامی فرهنگی میشود که ذهن انتقادی درباره چرایی و چگونگی آن در افراد جامعه وجود داشته باشد و مردم در رابطه با آن، بودن یا نبودنش تصمیم بگیرند. باید دانست که اجزای فرهنگ با یکدیگر رابطه ارگانیک دارند و هریک وظیفه و نقشی بر عهده دارند که ممکن است مثبت یا منفی باشد و نظام فرهنگ موجب میشود که هر تغییری در یکی از اجزا، کل مجموعه را تغییر دهد.
فرهنگ امری مداوم و متحرک است که هیچگاه باز نمیایستد و اگر تحول آن متوقف شود از بین میرود.بنابراین نمیتوان منکر وجود تحول مداوم در هیچ یک از جوامع امروزی جهان شد. این موضوع رابطه فرهنگ و توسعه را بازمیتاباند.«توسعه» در لغت به معنای رشد تدریجی در جهت پیشرفتهتر شدن،قدرتمندتر شدن و حتی بزرگتر شدن است(فرهنگ لغات آکسفورد، 2001). طبق تعریف،توسعه کوششی است برای ایجاد تعادلی تحققنیافته یا راهحلی است در جهت رفع فشارها و مشکلاتی که پیوسته بین بخشهای مختلف زندگی اجتماعی و انسانی وجود دارد.
ادبیات توسعه در جهان، بعد از جنگ جهانی دوم مطرح شد و از آن پس تکامل یافت. هدف،کشف چگونگی بهبود شرایط کشورهای عقبمانده (جهان سوم) تا شرایط مناسب همچون کشورهای پیشرفته و توسعهیافته است.
«گونار میردال» معتقد است که توسعه یعنی دور شدن از«توسعه نیافتگی» و رهایی از چنگال فقر و در مواردی هم توسعه به عنوان نوعی حرکت تاریخی و گذار از یک مرحله تاریخی به مرحلهای دیگر تعریف شده است، یعنی همان مرگ تدریجی نظام کهن و تولد و رشد تدریجی نظام تازهای از زندگی.
در تعریف توسعه، گاه با واژههایی همچون توسعه اقتصادی، توسعه فرهنگی و توسعه اجتماعی مواجه میشویم. باید دانست که توسعه مدتهای درازی تنها به معنای رشد اقتصادی بود.اما امروز میدانیم هرچند که رشد اقتصادی عاملی اساسی و ضروری در توسعه است، اما به تنهایی کافی نیست.
در حقیقت هنگامی که این رشد در جهت برآوردن نیازها و خواستهای جامعه و افراد قرار میگیرد، اهداف اجتماعی و فرهنگی نیز در کنار مسائل سیاسی و اقتصادی مطرح میشوند.
امروزه مفهوم توسعه در نظر بیشتر محققان همه جنبههای زندگی بشری را در برمیگیرد. برخی از کارشناسان معتقدند که تعریف توسعه باید از نیازهای انسانی آغاز شود که صرف نظر از پوشاک، خوراک و مسکن به مسائل زندگی معنوی انسان نیز میپردازد. با این که جریان توسعه مستلزم افزایش تولید است، ولی این شرط لازم و کافی نیست.