1- سوء استفاده
در کشوری که رابطه جای ضابطه را بگیرد و رشوه گیری رواج پیدا کند و خدمت گزاران ملت به خدمت گزاران شخصی تبدیل شوند و منافع خود را در نظر بگیرند واز قوانین و قوای کشور به نفع خود استفاده کنند فقط منافع خود را مد نظر داشته باشند یا در ساعات اداری به فکر کار وزندگی خود باشند ودر اداره از حسن نیت دیگر ان سوء استفاده کردن تبعات خاص خود را به دنبال دارد.
عوامل پیشرفت:
به نظر من در بحث پیشرفت که وارد می شویم به چند اصل بر میخوریم که با رعایت آنها پیشرفت ما اصولی و به قول معروف با پایه و اساس خواهد بود این اصل ها بدین شرح اند :
1-اصل تعقّل
2- اصل اراده
3- اصل توکّل
4- اصل برنامه ریزی
5-اصل پیشنهاد پذیری
6- اصل انتقاد پذیری
7- اصل اعتدال
8- اصل شناخت و استقامت در برابر موانع
9-اصل واقع بینی
10- اصل شجاعت
11- اصل ابتکار و خلاقیت
علم بدون معرفت بی فایده است
محمد بن حسن صفار در ((بصائر الدرجات )) معنعن نقل کرده از محمد بن فلان واقفی که گفت : مرا پسرعموئی بود به نام حسن ابن عبدالله زاهد و اعبد اهل زمانش بود و سلطان به دیدنش می رفت ولی او با سلطان با سخنان خشن برخورد می کرد و سلطان را با تندی موعظه می کرد و سلطان نیز به خاطر صلاح و تقوای او تحمل می کرد و چیزی نمی گفت : تا اینکه روزی در مسجد در خدمت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام بود حضرت به او فرمود: من از کارهای تو خوشم می آید و رفتار تو مرا خوشنود می کند جز اینکه ترا معرفت نیست برو معرفت طلب کن .عرض کرد: ای پسر پیغمبر معرفت چیست ؟ فرمود برو تفقه کن دانش بیاموز و حدیث یاد بگیر.
عرض کرد از چه کسی یاد بگیرم فرمود: از مالک بن انس و از فقهای اهل مدینه ولی هر حدیثی یاد گرفتی آن را به من عرضه کن .پس او رفت و با آن علما سخن گفت سپس آمد حدیثها را برای حضرت خواند حضرت همه آنها را دور انداخت و فرمود: برو معرفت یاد بگیر پس او حضرت را رها نکرده عرض کرد فدایت شوم من در پیشگاه خدا بر تو احتجاج خواهم کرد پس مرا به معرفت هدایت کن حضرت فرمود پس از پیامبر خلافت با امیرالمؤمنین علیه السلام و پس از آن با امام حسن و امام حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و چون به خودش رسید ساکت شد.
عرض کرد: اکنون امام کیست ؟ فرمود: اگر بگویم قبول می کنی ؟عرض کرد بلی ، فرمود آن منم عرض کرد: به چه دلیل ؟ فرمود برو نزد آن درخت و بگو موسی بن جعفر به تو می گوید بیا نزد من می گوید رفتم تا گفتم دیدم زمین را شکافت تا آمد نزد حضرت ایستاد پس حضرت اشاره ای فرمود دوباره به جای خود برگشت پس آن مرد اقرار کرد به حضرت (و شیعه شد) و پس از آن سکوت اختیار کرد و دیگر کسی او را ندید که سخن بگوید و پیش از این خوابهای نیکو می دید و دیگر آن خوابها را هم ندید یک روز حضرت صادق را مانند رؤیا دید و شکایت کرد از اینکه دیگر خواب نمی بیند حضرت فرمود:
مؤمن چون ایمانش راسخ شد رؤیا از او برطرف می شود.داستان تحصیل کردن قاضی ابویوسف انصاری
قاضی ابویوسف (یعقو بن ابراهیم انصاری ) گوید: در ایام کودکی من ، پدرم مرد مادرم مرا نزد قصاری برد و بدست او سپرد که به وی خدمت کنم من او را ترک کرده می رفتم در حلقه درس ابوحنیفه نشسته و به سخنان او گوش می دادم ، مادرم می آمد دست مرا می گرفت و کشان کشان به نزد قصار می برد و چون این کار تکرار شد و ابوحنیفه نیز به من توجه داشت و می دانست که من به یاد گرفتن علم علاقه دارم و می دید که بسیار فرار کرده و مادرم به سراغم می آید و حتی یک روز به ابی حنیفه گفت : ای شیخ تو فرزند مرا فاسد کرده ای این کودک یتیمی است چیزی ندارد من باید از راه رسیدگی برای او غذا تهیه کنم و می خواهم که برود کار کند و خرجی خودش را بیاورد.
ابوحنیفه به مادرم گفت : برو پی کارت ای زن همین طفل که چنین علاقه به تحصیل علم دارد به روزی خواهد رسید که فالوذج را با روغن فندق خواهد خورد. مادرم به او گفت : تو پیر و خرفت شده ای هذیان می گوئی و عقلت را از دست داده ای پس من ملازم ابوحنیفه شدم تا اینکه خداوند از طریق علم منفعتی زیاد به من رسانید تا حدی که با هارون الرشید مجالست می کردم و با او بر سر سفره غذا می نشستم بعضی از ایام برای هارون فالوذج آوردند به من گفت : ای یعقوب بخور از این غذا که هر روز چنین غذایی بدست نمی آید. گفتم : این چه غذائیست یا امیرالمؤمنین ؟گفت : این فالوذج است که با روغن فندق تهیه می کنند وقتی این سخن را شنیدم خنده ام گرفت هارون ازعلت خنده ام سؤال کرد، داستان را از اول تا آخر گفتم هارون از این اتفاق عجیب تعجب کرد و گفت : ((لعمری ان العلم لینفع دنیا و دینا)) به جان خودم سوگند می خورم که علم و دانش برای دنیا و دین منفعت دارد.(144)
بی جرعه غم کسی به جائی نرسد
تا خون نشود دلی به کامی نرسد
از گلشن حکمت و گلستان هنر
بوئی که دهد به هر مشامی نرسد
زهری و برادر دینی و شهید او که هر دو غبطه یکدیگر می خوردند
محمد بن مسلم ابن شهاب زهری گوید: مرا برادری دینی بود که علاقه شدیدی به او داشتم وی در جهاد روم شهید شد و من غبطه او را می خوردم و می گفتم : کاش منهم با او شهید شده بودم تا اینکه شبی او را در خواب دیدم گفتم : خدا با تو چه کرد؟ گفت : به خاطر جهاد و شهادت و دیگر بواسطه محبت من به محمد و آل محمد خداوند مرا آمرزید و مرا در بهشت به قدر مسیر یکسال از هر جانب عطا فرموده است .
پس من به او گفتم : من به تو غبطه می برم و دوست داشتم که مانند تو شهید می شدم و به این درجات می رسیدم .
او گفت : برعکس من بیشتر به تو غبطه می خورم و می گویم کاش جای تو بودم ، گفتم : چطور؟ گفت : برای اینکه تو در هر جمعه حضرت علی بن الحسین علیه السلام را زیارت می کنی و سلامش می دهی و نماز در پشت سرش می خوانی و من از این فیوضات محرومم ، پس هر وقت جمال مبارکش را می بینی صلوات بفرست بر محمد و آل محمد سپس از آن حضرت روایت می کنی و در این زمان سخت دوران بنی امیه متعرض و متحمل سختی ها می شوی وقتی تو به این سجیه ادامه می دهی تا روز مرگ تو هزار هزار سال مسافت از من بالاتر خواهی شد.
چون بیدار شدم فکر کردم این خواب اضغاث و احلام است و چون دوباره خوابم برد دیدم همان مرد به خوابم آمده گفت : آیا شک کردی شک نکن که شک کفر است و آنچه دیدی به کسی نگو و علی بن الحسین به تو خبر خواهد داد که در خواب چه دیده ای پس بیدار شدم نماز خواندم دیدم قاصد حضرت سجاد آمد و مرا برد نزد حضرت فرمود ای زهری دیشب در خواب چنین و چنان دیده ای و هر دو خواب را برایم خبر داد.(145)
آری فرصت را نباید از دست داد از موقعیتها حداکثر استفاده را باید برد. که فردای قیامت روز حسرت است .
داستان تحصیل کردن قاضی ابویوسف انصاری
قاضی ابویوسف (یعقو بن ابراهیم انصاری ) گوید: در ایام کودکی من ، پدرم مرد مادرم مرا نزد قصاری برد و بدست او سپرد که به وی خدمت کنم من او را ترک کرده می رفتم در حلقه درس ابوحنیفه نشسته و به سخنان او گوش می دادم ، مادرم می آمد دست مرا می گرفت و کشان کشان به نزد قصار می برد و چون این کار تکرار شد و ابوحنیفه نیز به من توجه داشت و می دانست که من به یاد گرفتن علم علاقه دارم و می دید که بسیار فرار کرده و مادرم به سراغم می آید و حتی یک روز به ابی حنیفه گفت : ای شیخ تو فرزند مرا فاسد کرده ای این کودک یتیمی است چیزی ندارد من باید از راه رسیدگی برای او غذا تهیه کنم و می خواهم که برود کار کند و خرجی خودش را بیاورد.
ابوحنیفه به مادرم گفت : برو پی کارت ای زن همین طفل که چنین علاقه به تحصیل علم دارد به روزی خواهد رسید که فالوذج را با روغن فندق خواهد خورد. مادرم به او گفت : تو پیر و خرفت شده ای هذیان می گوئی و عقلت را از دست داده ای پس من ملازم ابوحنیفه شدم تا اینکه خداوند از طریق علم منفعتی زیاد به من رسانید تا حدی که با هارون الرشید مجالست می کردم و با او بر سر سفره غذا می نشستم بعضی از ایام برای هارون فالوذج آوردند به من گفت : ای یعقوب بخور از این غذا که هر روز چنین غذایی بدست نمی آید. گفتم : این چه غذائیست یا امیرالمؤمنین ؟گفت : این فالوذج است که با روغن فندق تهیه می کنند وقتی این سخن را شنیدم خنده ام گرفت هارون ازعلت خنده ام سؤال کرد، داستان را از اول تا آخر گفتم هارون از این اتفاق عجیب تعجب کرد و گفت : ((لعمری ان العلم لینفع دنیا و دینا)) به جان خودم سوگند می خورم که علم و دانش برای دنیا و دین منفعت دارد.(144)
بی جرعه غم کسی به جائی نرسد
تا خون نشود دلی به کامی نرسد
از گلشن حکمت و گلستان هنر
بوئی که دهد به هر مشامی نرسد
زهری و برادر دینی و شهید او که هر دو غبطه یکدیگر می خوردند
محمد بن مسلم ابن شهاب زهری گوید: مرا برادری دینی بود که علاقه شدیدی به او داشتم وی در جهاد روم شهید شد و من غبطه او را می خوردم و می گفتم : کاش منهم با او شهید شده بودم تا اینکه شبی او را در خواب دیدم گفتم : خدا با تو چه کرد؟ گفت : به خاطر جهاد و شهادت و دیگر بواسطه محبت من به محمد و آل محمد خداوند مرا آمرزید و مرا در بهشت به قدر مسیر یکسال از هر جانب عطا فرموده است .
پس من به او گفتم : من به تو غبطه می برم و دوست داشتم که مانند تو شهید می شدم و به این درجات می رسیدم .
او گفت : برعکس من بیشتر به تو غبطه می خورم و می گویم کاش جای تو بودم ، گفتم : چطور؟ گفت : برای اینکه تو در هر جمعه حضرت علی بن الحسین علیه السلام را زیارت می کنی و سلامش می دهی و نماز در پشت سرش می خوانی و من از این فیوضات محرومم ، پس هر وقت جمال مبارکش را می بینی صلوات بفرست بر محمد و آل محمد سپس از آن حضرت روایت می کنی و در این زمان سخت دوران بنی امیه متعرض و متحمل سختی ها می شوی وقتی تو به این سجیه ادامه می دهی تا روز مرگ تو هزار هزار سال مسافت از من بالاتر خواهی شد.
چون بیدار شدم فکر کردم این خواب اضغاث و احلام است و چون دوباره خوابم برد دیدم همان مرد به خوابم آمده گفت : آیا شک کردی شک نکن که شک کفر است و آنچه دیدی به کسی نگو و علی بن الحسین به تو خبر خواهد داد که در خواب چه دیده ای پس بیدار شدم نماز خواندم دیدم قاصد حضرت سجاد آمد و مرا برد نزد حضرت فرمود ای زهری دیشب در خواب چنین و چنان دیده ای و هر دو خواب را برایم خبر داد.(145)
آری فرصت را نباید از دست داد از موقعیتها حداکثر استفاده را باید برد. که فردای قیامت روز حسرت است .
دیوجانس به خاطر علم و حکمتش از اسیری آزاد شد
آورده اند: دیوجانس حکیم در ضمن سرگردانیهایش به دست دزدان دریائی اسیر شد هنگامی که در بازار برده فروشان او را به معرض فروش گذاشتند او خریداران خود را با این جمله خوش آمد می گفت : بیائید ای بردگان و آقائی را بخرید.
گویند دزدان چنان تحت تاءثیر سخنان او قرار گرفتند که وی را از سکوی برده فروش به پناهگاههای خود بردند، وی مدتی به تعلیم آنان پرداخت .می گفت : برای من چه فرق می کند که به تعلیم دزدان دریا یا طفیلی های اجتماع بپردازم .
سرانجام اسیرکنندگان وی آزادیش را به خاطر خردمندی و حکمتش به وی ارزانی داشتند.(96)
ادامه مطلب... فرمایشات علی علیه السلام درباره طلب علم قال رسول الله صلی الله علیه وآله : ((نور الحکمة الجوع و التباعد من الله العزیز الشبع .لاتشبعوا فیطفی نور المعرفة من قلوبکم و من یات فی خفة من الطعام بات و حورالعین حوله ، لاتمیتوا القلوب بکثرة الطعام و الشراب فان القلوب کالزرع اذا کثر الماء فسد الزرع )).(105) حکمت ، در گرسنگی است و دوری از خداوند عزیز در سیری است سیر نباشید که نور معرفت از قلبهای شما خاموش شود، کسی که شب را سر کند در حالیکه از طعام و غذا سبک باشد شب را سحر کرده در حالی که حورالعین در اطراف وی بوده است . قلبها را با بسیاری طعام و آشامیدنی نمی رانید زیرا قلبها مانند زراعت می باشند وقتی آب زراعت زیاد شد فاسد گردد. ادامه مطلب... مقایسه مرکب قلم عالم با خون شهید نه تنها وزن و قدر اعمال عالم با عبادات عابد در میزان عدل قیامت یکسان نیست بلکه از احادیث برمی آید که این تفاوت بین علماء و شهداء نیز وجود دارد و روایات برتری عمل عالم را نسبت به فداکاری شهید با تعبیری بسیار لطیف بیان نموده است . عالم و مجاهد هر دو خدمتگذار شرع مقدسند و هدفشان اعلاء کلمه توحید و حق و گسترش پاکی و فضیلت است با این تفاوت که عالم در جبهه درون می جنگد و با شکر و کفر مبارزه می کند و مجاهد در جبهه برون می جنگد و با مشرکین و کفار نبرد می نماید. ادامه مطلب... علوم قرآن در نظر دیگران دینورت دانشمند اروپائی می گوید: واجب است اعتراف کنم که علوم طبیعی و فلکی و فلسفه و ریاضیات که در اروپا اوج گرفت عموما از قرآن اقتباس شده است بلکه اروپا شهری برای اسلام است . (ریاضیات از قرآن اقتباس نشده بلکه در قرآن انسان را دعوت به تفکر در ریاضیات و غیره نموده است ).(70) رودویل نویسنده انگلیسی می گوید: اروپا باید فراموش نکند که مدیون قرآن محمدی است زیرا قرآن بود که آفتاب علم و دانش را در اروپا طلوع داد(71) ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمدحسین ( دوشنبه 88/11/26 :: ساعت 5:38 عصر )
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمدحسین ( دوشنبه 88/11/26 :: ساعت 5:38 عصر )
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمدحسین ( دوشنبه 88/11/26 :: ساعت 5:38 عصر )
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمدحسین ( دوشنبه 88/11/26 :: ساعت 5:38 عصر )
احساس فراموشی دروس قبل از آزمون یکی از حالاتی که برای تعدادی از
شوق یادگیری، توفان مغزی بی شک مهمترین شرط در تمرکز حواس، علاقه ا
شوق یادگیری، توفان مغزی بی شک مهمترین شرط در تمرکز حواس، علاقه ا
تکنیک های نوین مطالعه و رشد و ارتقای درسی می¬پرسند: برای آن که ر
راههای مفیدی برای درس خواندن براى درس خواندن و یاد گرفتن مفید ر
توصیههای روانشناسانه برای بهبود کارایی و اثربخشی یادگیری انسانها
تکنیک هایی برای تند خوانی با بکار بستن نکات زیر مهارت تند خوانی
نکاتی برای برنامهریزی درسی برنامهریزی درسی مانند کشیدن یک نقشه ا
کلیدهایی برای حفظ بیشتر مطالب در ذهن اقسام مطالعه مطالعه برای ز
برای جلوگیری از اتلاف وقت درست مطالعه کردن را فرا بگیریم هنگامی
شیوه هایی برای مطالعه و خلاصه نویسی قبل از انجام هر کاری باید مر
بهترین زمان برای درس خواندن زمان مناسب برای مطالعه از جمله موضوع
مطالعه روشمند در فصل تابستان فرصتهاى تازهاى براى مطالعه و تفکر
چگونه کتاب فلسفه را بخوانیم توصیه هاى زیر اصولاً براى دانشجویانى
اهمیت انگیزش دریادگیری روانشناسان،یادگیری راتغییرنسبتا پایداری م
[همه عناوین(1019)][عناوین آرشیوشده]